EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

سرنوشت پارت دوازدهم

شیوون زنگ تفریحش توی اتاق ریاضی نشسته بود. او با هیچول تنها بود.

در حالی که معلم داشت ناهارشو میخورد، شیوون با یه لبخند روی لب به دقت نگاهش میکرد.

" تا حالا به اینکه توی مدرسه چیکارا میتونیم بکنیم فکر کردی؟ هیجان انگیز نیس؟" شیوون در نهایت با پوزخند پرسید.

هیچول بهش نگاه کرد اما چشمهاش رو بلافاصله چرخوند " فراموش کن. تو مدرسه ایم. یادت باشه، ما هیچ رابطه خصوصی نداریم. جهنم ، ما هیچ رابطه ای نداریم. من معلمت هستم و من اینکارو میخوام. پس فکر درمورد این مسائل رو تموم کن" با کمی ناراحتی بهش گفت.

شیوون که پوزخندش رو حفظ کرده بود " میدونم دوست داری، تصور کن، نمیتونه یه ضربه ویژه که میدونیم تو مدرسه ایم، با دانش اموزها و معلم ها در اطرافمون؟ دوست دارم تو رو ب/گ/ا/م روی همین میز، یا مقابل تخته. همچنین، ب/گ/ا/م تو ..."

" خفه شو ، شیوون!" هیچول با صدای خشدار ارومی گفت

شیوون با پوزخند بهش نگاه کرد و میخواست ادامه بده که کسی در زد

هیچول و شیوون هردو بطرف کسی که الان در رو باز کرده بود برگشتند

وقتی هیچول لبخند زد، پوزخند شیوون از بین رفت و چشم هاش سرد شد.

" اقای کیم، شما الان کار دارید؟" خانم پارک با احتیاط پرسید

هیچول با یه پوزخند سرشو تکون داد، بخاطر خانم پارک، شیوون رو نادیده گرفت. شیوون میدونست این فقط برای اذیتش هس اما اینکار باعث حسادت شیوون شد.

" کارمون تموم شده، شیوون الان همه چی رو میدونه، درسته؟" هیچول پرسید، بدون هیچ فرصتی برای جواب به شیوون، او رو به بیرون هل داد.

شیوون به دری که روش بسته شد، خیره شد. او شنید که هیچول و خانم پارک با خوشحالی با همدیگه صحبت میکردند اما نمیفهمید درمورد چی صحبت میکنند.

شیوون برگشت و رفت.

" شیوون، کجا بودی؟" هانکیونگ وقتی دوستش رو دید ازش پرسید.

شیوون شانه ای بالا انداخت

هانکیونگ بهش خیره شد اما دیگه چیزی نپرسید.

" هائه کجاست؟" شیوون وقتی دید نمیتونه دونگهه رو نزدیک خودشون ببینه در نهایت پرسید

هانکیونگ شانه ای بالا انداخت "  گفت چیزی میخواد از خانم پارک چیزی درمورد درس گذشته ازش بپرسه که توضیح بده بهش " جواب داد

شیوون سر تکون داد

" الان میتونی بهم افتخار کنی" هانکیونگ در نهایت توضیح داد

" چرا؟" شیوون متعجب پرسید

" بخاطر اینکه من خانم پارک رو فراموش کردم، حتی اگه او خیلی زیبا و س/ک/س/ی و خیلی متحیر کننده باشه ..." هانکیونگ شروع کرد دوباره ستایشش کردن

" خدایا، هانی، مگه نگفتی که بیخیالش شدی؟" شیوون پرسید

هانکیونگ اهی کشید اما سرشو تکون داد" اره ، اما میتونم تحسینش کنم"

" اره، خب چرا این تغییر ناگهانیه؟" شیوون با باالا انداختن ابروش پرسید

" بخاطر اینکه او با اقای کیم بهتره ، من الان متوجه شدم" هانکیونگ توضیح داد

شیوون عصبی شد. چرا همه فکر میکردند که خانم پاک و اقای کیم یه زوج عالی هستند؟

" همینطور، روابط معلم و دانش اموز  امکان پذیر نیس، چیزی که بهمون میگفتی درسته. چه اتفاقی میفتاد اگه یکی رابطه من با خانم پارک رو متوجه میشد. او از کارش اخراج میشد و من هم با لگد بیرون پرت میشدم. نمیخوام اینده اش رو از بین ببرم" او گفت، اهی در شکستش کشید.

شیوون اب دهنشو قورت داد. او نمیخواست که اینده هیچول رو از بین ببره، درسته؟ او تصمیم گرفت که وقتی با هیچول توی مدرسه هس مراقب باشه.

" پس الان، من امیدوارم خانم پارک و اقای کیم باهمدیگه باشند. انها خیلی ناز هستند!" هانکیونگ توضیح داد

" احمقی؟ خدایا، هانی، کی تو اینقدر تغییر کردی؟ تو هرگز چند ماه قبل چیزی شبیه به  این نمیگفتی!" شیوون بهش گفت

" میدونم .." هانکیونگ موافقت کرد " این عشقه"

" این شکسته" شیوون گفت، چشمهاشو چرخوند

" هرچی، من اونها رو حمایت میکنم " هانکیونگ با یه لبخند بزرگ توضیح داد

شیوون فقط تونست یه اه کشید.دوستاش هیچ کمکی بهش نمیتونستن باشند. او از قبل میدونست اما چرا هانکیونگ بهش درمورد همه اتفاق های بدی که در رابطه بین معلم و دانش اموز میتونست اتفاق بیفته گفت. این شیوون رو نگران میکرد. او فقط میخواست خوشحال باشه .


همراه با هیچول