EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

2 ?Is my fiancé a She or a He

2.Our first day together

بعد از اینکه تست های پزشکی نشون داد که به غیر از یک زخم کوچک پشت کیوهیون همه چیز خوبه ،اونها برای گرفتن 50000 دلار پول نقد به بانک و بعد به خونه ی خواهر سونگمین رفتند.

سونگ مین بعد از پارک کردن ماشین صورتی کوچیکش توی حیاط،در حالیکه کیف کوچک پول رو از کیوهیون می گرفت گفت:"توی ماشین منتظرم باش،قول میدم که ناپدید نشم،این خونه ی خواهرمه و پول هم مال اونه کل ماجرا رو بعدا برات تعریف میکنم که چرا اون به این پول ها نیاز داره."

"دختر مدرسه ای" بعد از گفتن این حرف ها وارد خونه شد.

زن با حالتی گیج و چشم های قرمزو پف کرده به خاطر گریه ی زیاد پرسید:"تو کی هستی؟"

"سلام خواهر، منم مینی،دیگه ناراحت نباش،همه چیز تموم شده ،همه چیز خوب میشه!"

"چرا اینطوری لباس پوشیدی؟و چرا همه چیز باید خوب بشه؟من قبلاً ،تقریباً همه چیز رو بسته بندی کردم" زن میان سال زد زیر گریه و بچه اش که ترسیده بود رو در آغوش گرفت.

"داستانش عجیبه،یه مرد پولدار فکر میکنه من دخترم و از من میخواد تا نقش نامزد قلابی اش رو جلوی پدر مریضش بازی کنم و برای این کار بهم 50000 دلار داده و چون امروز نقشه یه دختر مدرسه ای رو به جای سوهیون که مچ دستشو شکسته رو بازی کردم اینطوری لباس پوشیدم.الآن به صاحب کازینو زنگ بزن و بگو سند های خونه رو بیاره و بهش بگو پول رو داری."

"مینی ،داری می گی تو 50000 داری و نیازی نیست ما خونمون رو ترک کنیم؟اوه،خدایا شکرت،ممنوم مینی!......اما،تو چی؟این مرد رو می شناسی؟اگه خطرناک باشه و بخواد بهت صدمه بزنه چی؟اگه یه قاتل سریالی باشه یا یه مت.جاوز مریض،چطور میتونی به یه غریبه اطمینان کنی؟"

"یه غریبه که بهم اطمینان کرده و این همه پول به من داده،یه قاتل سریالی نیاز نداره تا به قربانیش پول بده،و برای تج.اوز کردن به من هم،اون فکر میکنه من دخترم و اون از مرد ها خوشش میاد.به علاوه،قلبم میگه که می تونم بهش اعتماد کنم و اون مرد خوبیه!"

"مینی،به من راستش رو بگو،از این غریبه خوشت میاد؟چی میشه اگه بفهمه بهش دروغ گفتی و بدتر ،عاشقش بشی و قلبت بشکنه؟"

"خواهر تو زیادی سریال دیدی.تمام این کار مثل بازی کردن یه نقش روی صحنه ای می مونه که تماشاچیش پدر اونه.همه چیز بعد از دو هفته توی خونه ی زمستونی در اقامتگاه اسکی برمی گرده به حالت عادی. بهم خوش می گذره و به خاطرش پول هم میگیرم،یه مبلغ قابل توجه،بدون هیچ مشکلی،حالا به اون آدم وحشتناک زنگ بزن!"

000000

در حالیکه خواهر و برادر منتظر اون تاجر غیر قانونی بودند،کیوهیون به مادرش زنگ زد تا خبر خوب رو بهش بده چون نمی خواست دیگه با اون اسباب بازی صورتی کوچولو که به وسیله ی یه "دختر مدرسه ای "رونده میشد مسافرت کنه،به راننده اش زنگ زد تا ماشینش رو براش بیاره.

وقتی که بیرون منتظر راننده اش بود،یه ماشین قرمز گرون قیمت کنار ماشین صورتی رنگ پارک شد و یه مرد قد کوتاه وچاق به همراه 2 محافظ ترسناک از اون پیاده شدندو در جلوی خونه رو باز کردند و محکم به دیوار کوبوندند.

کیوهیون برای مدتی منتظر موند،اما در نظرش چیزی درست به نظر نمی رسید.بنابراین وارد اتاق شد و به مکالمه ی بین مردچاق و "نامزدش" گوش داد:

"پول رو فقط بعد از اینکه سند های خونه رو بهم دادی بهت میدم."

"اصلاً تو دیگه کی هستی؟"مرد اینو گفت و به محافظ ها اشاره کرد تا حواسشون به اون 2 زن باشه.

 اتفاقی که بعد از اون افتاد،کیوهیون رو برای 10 سال آینده اش شوکه کرد!

اون فرشته ی شکستنی بلوند و ظریف تبدیل به جکی چان شد ودر عرض یک چشم بهم زدن هر دو مرد عضله ای با صورت روی زمین افتاده بودند و خون و دندون توی تمام فضا ریخته شده بود.

کیوهیون وقت زیادی برای فکر کردن به اینکه چه اتفاقی افتاد نداشت چون مرد چاق اسلحه ای رو یه سمت سونگمین نشانه گرفته بود.

سونگمین که به سختی در حال فکر کردن به راه حل بود،مرد وحشتناک رو دید که در یک چشم بهم زدن ضربه خورد و در حالی که خون از سرش جاری بود روی زمین افتاد.

کیوهیون با چوب بیس بالی که توی اتاق پیداکرده بود ضربه زد و اسلحه اش رو ازش دور کردو فریاد زد:"پرسیدی اون کیه،خب،اون نامزد منه ومن به هیچ کس اجازه نمیدم تا اونو تهدید کنه.حالا اگه نمیخوای مزه ی تفنگت رو توی دهن کثیفت احساس کنی چیزی که میخواد رو بهش بده.دیگه جلوی دوتا خانم بدون اسلحه و حیون های عضله ایت اونقدر شجاع نیستی درسته؟حالا زود باش،صبرم داره تموم میشه،من وقت برای تلف کردن با تفاله ای مثل تو ندارم!و اگه نمیخوای منو تو ی پاسگاه پلیس ملاقات کنی دیگه هیچ وقت برای این خانواده مزاحمت ایجاد نکن!"

سونگمین سند ها رو گرفت وپول رو به مرد داد و مرد هم خوشحال از اینکه پول رو گرفته و از دست اون آدم های عجیب و غریب زنده مونده بود فوراً خونه رو ترک کرد و متعاقب اون محافظ هاش هم خونه رو ترک کرد.

سونگمین که حسابی تحت تاثیر اتفاقی که افتاده بود قرار گرفته بود گفت:"آقای چویی واقعاًازتون ممنونم که منو خواهرم رو نجات دادید.من برای این وهمین طور پول بهتون بدهکارم."

"خواهش میکنم!اما تو باید خیلی چیز هارو بهم بگی،مثلاً:اونا چه کاغذ هایی بودن و تو چطور همچین نینجای قوی و ترسناکی هستی؟من دیدم که در عرض یک لحظه دوتا حیون غول پیکر رو روی زمین انداختی و حالا هم داره یادم میاد که بعد از تصادف کسی با بازوهای قوی منو بلند کرد،اون تو بودی،نه؟چطور یه دختر میتونه اینقدر ظریف باشه و در عین حال قوی و قلدر؟"

سونگمین به شوخی گفت:"من یه ورزشکار کمربند مشکی ام،پس بهت توصیه میکنم هیچ وقت اعصابمو بهم نریزی!"

خواهر سونگمین بچه ی کوچکش رو توی بغل بلند کرد:"برای همه چیز ممنونم ،شما بچه امو از بی خانمان شدن نجات دادید و همین طور زندگی مینی رو.لطفاً مواظبش باشید.من نمیخوام اون به هر طریقی به خاطر کمک کردن به شما آصیب ببینه."

"نگران نباشید خانم ،من ازش مراقبت میکنم . ما یه توافق عادلانه کردیم که هر کدوم چیزی ازش نصیبمون میشه.حالا مارو ببخشید،ما کارهایی داریم که باید انجام بدیم،پس دیگه میریم.مراقب خودتون باشید و این هم شماره ی تلفن منه،اگه اتفاق بدی افتاد همیشه میتونید با من تماس بگیرید.خانم لی،ما باید بریم خرید،مگه نه؟"

00000000                                       

ماشین صورتی توی حیاط موند و سونگمین سوار ماشین سیاه و لوکس کیوهیون شد.

در راه رفتنشون به فروشگاه سوهیون ،سونگمین  داستان مشکل خواهرش روبرای کیوهیون تعریف کرد.

 سوهیون به استقبال دوستش رفت"مینی،چرا هنوز اینطوری لباس پوشیدی؟"

"داستانش پیچیده است.بعد از اینکه کمکم کردی تا چند تا لباس امتحان کنم برات تعریف میکنم.بذار دوست جدیدم رو بهت معرفی کنم،آقای چوکیوهیون واین هم دوست من هیون سوهیون."

"از دیدنتون خوشبختم!

اینم از کارت من ،لطفاً به خانم لی هر چیزی رو که برای مسافرت به اقامتگاه اسکی نیاز داره بدید.همین طور چند دست لباس برای جشن نامزدی و چند دست هم لباس های معمولی برای دیدار های خانوادگی.منم اطراف قدم میزنم ، شاید خودمم چیزی براش انتخاب کردم."

سوهیون دست سونگمین رو گرفت و اونو تویه یکی از اتاق های پرو کشیدو در رو بست:

"مینی چه اتفاقی افتاده؟

وارد چه بدبختی ای شدی؟

خانم لی؟

مهمونی نامزدی؟"

بعد از اینکه سونگمین همه ی ماجرا رو برای دوستش تعریف کرد،سوهیون ازش پرسید:

"مین-آه،این کار رو فقط برای خواهرت داری انجام میدی؟آقای چویی یه مرد خیلی خوش تیپ ، جون و پولداره و مثل توگ.ی است.میتونی اینو توی ذهنت نگه داری که همه ی این معامله بعد از 2 هفته تموم میشه وتو حق نداری عاشقش بشی!نمیخوام بعد از اون صدمه ببینی!"

"تو هم داری مثل خواهرم حرف میزنی،این یه کاره نه عشق و حال در ضمن من نمیخوام در این مدت کوتاه بعد از اینکه دوست.پسرم قلبم رو شکوند عاشق بشم."

"عاشق شدن کاری نیست که بخوای انجامش بدی یا نه،اگه سرنوشت بخواد که این اتفاق بیفته تو هیچ کاری نمیتونی در این مورد انجام بدی،اما سعی نکن سرنوشت رو تغییر بدی چون ظالمه.اینو بدون که قلب شکسته ی تو جایه خوبی برای شکوفه زدن یه عشق جدیده!"

صدای کیوهیون از پشت در به گوش رسید:"شما دوتا دارید اونجا چیکار میکنید؟من چند تا لباس انتخاب کردم،خانم لی ،میشه امتحانشون کنید؟دلم میخواد ببینم توی اونا چطور به نظر میرسید."

سوهیون اون لباس های گرون قیمت که همه مطابق مد روز بودند رو گرفت و مشغول کمک کردن به سونگمین در پوشیدن اون دامن ها،بلوز های زنونه و پیراهن ها شد.

"اول این سوت.ین های هوا رو بپوش.این سوت.ین مخصوص خانم هایی است که مجبور شدن به خاطر سرطان سی.نه با جراحی سی.نه هاشونو بردارن ."

"اوه!خدای من!این ناراحت کننده است!"

"تویه این سو.تین ها دوتا بالون هوا هست ،مواظب باش پارشون نکنی و یادت نره هیچ وقت موقع نشستن پاهاتو از هم باز نکن!یه خانم همیشه با زانوهایه به هم چسبده میشینه یا پاشو روی پاش می اندازه!"

سونگمین ناله ای کرد:"اوه!خدای من!من چطوری این لباس تنگ رو که آقای چویی انتخاب کرده بپوشم؟ببین چاک روی رونش چقدر بلنده و چقدر تنگه!!"

"این که مشکلی نیست ،تو رون های سک.سی ،کمر باریک و باس.ن گرد و برآمده ای داری.تنها مشکل اینه که تو یه برآمدگی اون پایین داری، باید اضافه کنم که از نوعه واقعاً تحری.ک کننده اش!و این لباس هم خیلی تنگه.میتونی این کیف رو جلوی خودت نگه داری و سعی کنی تا اون برآمدگی رو بپوشونی."

سوهیون در حالی که زیبایی دوستش که یه لباس شب مشکی و بلند که پشتش باز بودو یه چاک بلند هم کنار یک رونش داشت پوشیده بود رو تحسین میکرد،گفت:"مینی،تو یه خانم جذاب ،زیبا و بی نظیری !من میترسم اون آقای چویی که گ.ی است با دیدن تو تبدیل به یه مرد عادی بشه!"

کیوهیون روی کاناپه منتظر دو خانم نشسته بود.

وقتی که سونگمین مثل یک زن جذاب- کسی که در اون لحظه بود- وارد اتاق شد ،فک کیوهیون روی زمین افتاد!

woW"!تو واقعاً زیبایی ،خانم سک.سی!مطمئنی من با طرفدارای مردت تو دردسر نمی افتم؟ضمناً یادم رفت ازت بپرسم دوست پسر داری که تو این 2 هفته متوجه گم شدنت بشه؟"

"راستش،دوست پسرم هیچول دلیل سرعت بالام موقع رانندگی بود.بعد از اجرا با چشمای خودم دیدم که یه مرد..ممم..شخص دیگه ای رو می بو.سید،پس الآن دیگه کسی رو ندارم که بخواد پشت سرم گریه کنه!من آزادم تا نامزد تو باشم!"

"باید بگم... نامزد متحیر کننده!اون هیچول باید روانی باشه که بهت خیانت کنه!خانم سوهیون،لطفاً برای این پیراهن زیبا یه کفش پاشنه بلند مناسب انتخاب کنید."

"من زیاد به پوشیدن کفش پاشنه بلند عادت ندارم،اما دوستم بهم یاد میده که چطور برازنده باهاشون راه برم،من یه بازیگرم..میتونم هر چیزی رو یادبگیرم."

کیوهیون که درحال تحسین کردن سونگمین بود گفت:"حیف نیست اگه این پاهای سک.سی رو توی کفش پاشنه بلند  کنی!"

سوهیون که نمیتونست انکار کنه به خاطر موقعیت پیش اومده در شگفته،خندید:"این لباس شب صورتی ، برای شب نامزدیته.نگران نباش یه لباسه محجوبه نه یه لباس شفاف!"

کیوهیون شگفت زده از دیدن صورت خوشحال سونگمین بعد از شنیدن رنگ صورتی،لبخند زد:"یادت نره لباس اسکی هم انتخاب کنی.فکر کنم با توجه به رنگ ماشینت،یه صورتی رنگش رو!"

بعد از ترک فروشگاه ،کیوهیون کنار مغازه ی دیگه ای برای خریدن چیزی توقف کرد و از سونگمین  پرسید:"میخوای شب رو کجا بخوابیم؟خونه ی تو یا من؟فردا صبح طرح"نامزدیمون" رو شروع میکنیم...یادت نره تظاهر کنی عاشقمی،باشه؟"

سونگمین از شنیدن حرف های کیوهیون هول کرد،توی خونه اش هیچ اثری از یه خانم نیست!پس گفت:

"نمیخوام تو خونه ی خودم بخوابم،نمیخوام برای مدتی عکس های هیچول یا لباس هاشو که همه جای خونه ام هستن رو ببینم،پس بیا بریم خونه ی تو!"