EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

Is my fiancé a She or a He? 3

3.Our  first night together

سونگمین که به خاطر وسعت خونه شگفت زده شده بود گفت:"! woW تو واقعاً آدم پولداری هستی!توی قصر زندگی میکنی!فک کنم یه نقشه نیاز دارم تا توی خونت گم نشم!......اما با وجود وسعت زیادش ،مبلمان گرون قیمت ،خدمتکار ها و از این حرفا به هیچ وجه راحت و گرم ونرم به نظر نمیرسه.انگار خیلی تنهایی،من نمیتونم گرمای وجود هیچ انسانی رو احساس کنم،مثلاً چیزی مثله یه عکس از شخصی که برات عزیزه یا تن های رنگی مختلف مثله صورتی،چرا که نه؟همه چیز بیش از حد عالیه،هیچ چیزخارج از جای خودش  نیست...هیچ چیز حالت انسانی نداره!در هر صورت،تو به من نگفتی که شخص خاصی تو زندگیت داری یا نه؟"

"نه کسی رو ندارم!یه وقتی به پسره شریک کاری پدرتوی چین علاقه داشتم ،اسمش زومی بود."

"و..چه اتفاقی افتاد؟"

کیوهیون با حالت تلخی گفت:"شجاعتش رو نداشت که گرایش ج.نسی اش رو قبول کنه برای همین منو ترک کرد و با یه دختر ازدواج کرد.نتیجه ی کارش هم این شد که نه خودش خوشحاله، نه زنش و نه من.همه ی اینا به خاطر جامعه است که هیچ اهمیتی به خوشحالی ما نمیده."

"تو واقعاً تنهایی.دوست صمیمیم گفت یه قلب شکسته به راحتی تحت تاثیر یه عشق جدید قرار می گیره."

"به تو حسودیم میشه که به عنوان یه دختر معمولی به دنیا اومدی ، خوشحالی تو باعث آزار کسی نمیشه.حالا بیا یه چیزی بخوریم و بخوابیم که فردا روز سختی رو در پیش داریم."

بعد از سرو شدن شام توسط 4 خدمتکار روی یه میز بزرگ و دراز ، کیوهیون یه اتاق سفید و آبی رو به سونگمین نشون داد:

"اینجا اتاق ما است ، اینجاهم حمومه..."

سونگمین که ترسیده بود گفت:"اتاق ما؟چرا ما،چرا باید با هم بخوابیم؟ "

"امشب رو یه تمرین برای شب بعد در نظر بگیر،برای خانواده ی من غیر عادی که الآن ، توی قرن 21،من و نامزدم توی اتاق های جدا بخوابیم،موافق نیستی؟در ضمن نگران هیچ چیز نباش،من قبلاً بهت گفتم که من گ.ی ام و حتی اگه زیبایی و جذابیت تو خیلی چشمگیر باشه غیر ممکنه که من جذب تو بشم،پس تو درامانی."

سونگمین که به خاطر سوال های زیاد توی سرش سرگیجه گرفته بود، وارد  حموم شدو به خاطر استرس زیادی که بهش وارد شده بود توی فکرش با ناله گفت:

"چی میشه اگه بفهمه من دختر نیستم؟

چی میشه اگه بفهمه من سینه های واقعی ندارم؟

چی میشه اگه صبح عضو تحر.یک شده ام رو ببینه؟

چی میشه اگه من جذبش بشم؟

چی میشه اگه....

لی سونگمین چی کار کردی،درگیره چه نوع خطری شدی؟"

خوشبختانه سوهیون براش یه کیف لوازم آرایش آماده کرده بود که توش پاک کننده ی آرایش رو پیدا کرد.

بعد از اینکه برای خوابیدن آماده شد،لباس خواب صورتی رنگی رو که به نظرش بیش از حد کوتاه بود رو تنش کرد و آهسته به سمت تخت بزرگ رفت،سریع ازش بالا رفت و پتو رو تا سرش بالا کشید.

کیوهیون هنوز توی حموم دیگه ای بود و داشت دوش میگرفت،به همین دلیل وقتی وارد اتاق شد سونگمین تظاهر کرد که خوابیده.

صدای کیوهیون باعث شد قلبش تو سینه به تپش بیفته،نه فقط به خاطر غافلگیر شدنش ،بلکه به خاطر صدای آروم و خشکش که برای گوش های حساس سونگمین به نوعی س.ک.سی به نظر میرسید.

"سردته یا میخوای موقع خوابیدن خودتو خفه کنی؟"

صدای خفه ی سونگمین که تقریباً در حال افتادن از لبه ی تخت بود از توی بالش به گوش رسید: "نه..اما دوست دارم وقتی می خوابم از همه چیز دور باشم."

کیوهیون که دستش رو دراز کرده بود و بازوی هم تختی اش رو گرفته بود و می کشید اصرار کرد:"مجبور نیستی لبه ی تخت بخوابی،جای زیادی برای هر دومون روی تخت هست .بیا نزدیک تر،بهت گفتم،در امانی!"

"نمیترسم،فقط به خوابیدن با غریبه ها توی تخت عادت ندارم".."دختر"که احساس خطر میکرد اینو گفت و دعا کرد همه چیز خوب پیش بره.

اون روز برای سونگمین روز سختی بود و زود به خواب رفت.

او با پس زمینه ای از یه جفت لب برجسته به عنوان رویاش به خواب رفت.

ذهن مه آلود و خسته اش یک بهشت زیبای صورتی رنگ رو در یک غروب صورتی به وجود آورد.با یه برکه ی سبز که خودش و نامزد قلابی اش رو یه قایق قدم میزدند و ناگهان او به سمت صورتش خم شد ولب های شه.وت ان.گیزش رو روی لب هاش فشرد و ناله ی ضعیفی رو از دهانش بر انگیخت.

میتونست ناله های خودشو بشنوه اما حس خوشایندی بود،پس دهنش رو بازکرد تا زبان دیگری رو دعوت کنه تا توی دهانش گردش کنه.

وقتی کیوهیون زبان شیرینش رو مک.ید ،صدای بلندی حاکی از لذت تولید کرد ، به قدری بلند که فوراً از خواب بیدار شد و چشم هاشو باز کرد.

"لعنتی این یه خواب نبود،زبان کیوهیون توی دهان منه و چشم هاش بسته ان و داره از بوسه و جواب من بهش لذت میبره!"

سونگمین مرد رو از خودش دور کرد و به سمت آشپزخانه دوید تا خودشو که شوکه شده بود و گرمایی که توی سینه و شکمش بود رو آروم کنه.

در یخچال بزرگ رو باز کرد و در حالی که سرش رو بین قفسه ها گذاشته بود اونجا ایستاد و هوای سرد رو تنفس کرد.

تا اینکه صدای پر مخاطره ای او رو ازجا پروند:

"خانم لی،من برای اتفاقی که افتاد واقعاً متاسفم،قسم میخورم دیگه این اتفاق تکرار نشه.بذار توضیح بدم:من همیشه از خودم می پرسیدم فرق بوسیدن یه مرد و یه زن چیه،مادرم همیشه بهم میگفت یه زن رو هم امتحان کنم، کنجکاوی ام باعث شد تا اشتباه کنم.میشه منو ببخشی؟"

صدای سونگمین از توی یخچال شنیده شد که پرسید-هنوز نصف بدنش توی یخچال بود و با.سن صورتی اش بیرون-:

"و فکر کردی از یه فرد که خوابیده سوء استفاده کنی تا کنجکاویت رو ارضاء کنی؟حالا من کنجکاوم ...نتیجه ی آزمایشت چیه؟"

"نمیدونم چی بگم،تو اولین زنی هستی که بوسیدم و تا حالا آهنگ کتی پری رو شنیدی که میگه:من یه دختر رو بو.سیدم/و از اون (ب.وسه)خوشم اومد؟"

سونگمین با شنیدن صدای اون مرد که آهنگ رو زمزمه میکرد و به خاطر عجله اش تا سرش رو از یخچال بیرون بیاره ، اون رو به کشوی بالایی یخچال کوبید.

بدون اینکه ببینه تکه موی بلوند لای در گیر کرده،با خجات در یخچال رو بست.

وقتی میخواست از یخچال فاصله بگیره سرش به شدت به عقب کشیده شد.

کیوهیون فوراً جلورفت تا کمکش کنه."اوه خدای من!خوبی؟"

و وقتی در یخچال رو باز کرد ویک تکه ی عجیب از موی سونگمین که از سرش کنده شده بود رو برداشت حسابی گیج شد..در حالی که شیء عجیب رو به دختر که حالا ترسیده بود نشون می داد پرسید:"این دیگه چیه؟"

"این یه تکه ی اضافی موئه.موهام کوتاهن و تا وقتی بلند شن من چند تا تکه موی بلند به موهام چسبوندم."

"مطمئنم موهای کوتاه از زیباییت کم نمیکنه !اما نمیگم که روان شناسی خانم هارو درک میکنم.نگران نباش فردا سر راهمون میریم آرایشگاه تا اون "چیز" رو درست کنن،حالا اگه میخوای فردا خوب به نظر برسی بیا بریم بخوابیم!"

کیوهیون به خاطر خوشحالی از اینکه همه چیز به خوبی تموم شده بود، سونگمین رو از پشت در آغوش گرفت:"به خاطر همه چیز ازت ممنونم."

سونگمین او رو در آغوش گرفت ، اما نه خیلی سفت،نمیخواست تا با یه اشتباه دیگه سرو کله بزنه،مثلاً ترکیدن کیسه های هوا.....

در اون صورت چی میتونست بگه:

"میدونی،کیوهیون-شی،من سی.نه ندارم و این کیسه های هوا رو به سینه ام چسبوندم تا بزرگ به نظر برسن."؟!