EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

Is my fiancé a She or a He? 4

 The ride to the vacation house

اون شب بدون هیچ اتفاقی گذشت.

باریکه ای از نور خورشید به سختی از بین پرده های آبی رنگ به درون اتاق تابیده بود و بدن بی نقص دختر مو بلوند رو که خواب بود نمایان میکرد.

سونگمین درحالی که دست هاشو میکشید و چشم هاشو آروم باز میکرد، خمیازه ی بلندی کشید.

سقف آبی نا آشنایی رو دید،برای همین غلت زد و سعی کرد بفهمه کجاست.

حالت گیجیش با دیدن دو چشم عمیق و بانفوذ که با جدیت بهش خیره شده بود ازهم پاشید.

آشفته و مضطرب فکر کرد:"اوه،خدای من،اون میدونه!"

از مرد که بیش از حد بهش نزدیک بود ،به آرنجش تکیه داده بود و در حال بررسی جزء جزء صورتش بود، پرسید:"آقای چو،چرا اینطوری به من نگاه میکنید؟چیزی روی صورتمه؟"

"فقط داشتم سعی میکردم درک کنم تو چطور میتونی اینقدر آدم عجیبی باشی؟"

"چطور مگه؟"سونگمین سرفه کرد و سعی کرد صداش رو که می دونست ممکنه برای گوش دیگری به نوعی س.ک.س.ی و تحریک برانگیز باشه رو صاف کنه.

"تو صورت ظریفی داری ،با این وجود صدات آروم و عمیقه،باید بگم،تقریباً مردونه است و چیزی مثل بر آمدگی گلو داری،اینجا."کیوهیون این رو گفت و برآمدگی واقعی گلوی دختر رو لمس کرد.

فرد موبلوند به خاطر تماس اون انگشت های گرم و همچنین سوال ترسناک خودشو عقب کشید.

"اوه،آره،تو هم هرچند وقت به چند وقت مثل مثل شخصیت های عجیب و غریب فیلم های ترسناک خروپف میکردی."

"بابت اون عذر میخوام.فقط وقتی خیلی خستم این کار رو میکنم،باید قبول کنی که دیروز روز سختی بود!و صدای من همیشه نشانه ی شخصیت نادرمه که باعث میشه من آدم خاصی باشم.برای استخوان های خیلی برجسته ی س.ی.نه ام هم میتونم بگم:هیچ کس کامل و بی نقص نیست!"

سونگمین این بار هم موفق به فرار شد...!

~~~~

بعد از توقف برای رفتن به آرایشگاه و درست کردن موهای سونگمین،به سمت جایی که سونگمین باید نقش زندگیش رو بازی میکرد راهی شدند.

"خانم لی،اگه بخوای میتونی آهنگ رو روشن کنی."

"اگه میخوای خانواده ات رو متقاعد کنی که عاشق همیم و آماده ی ازدواجیم،نمیتونی منو این طوری صدا کنی.وقتی لازم شد من تو رو کیو صدا میکنم و تو هم میتونی منو مین یا مینی صدا بزنی."

"میدونستم!من با انتخاب یه دانشجوی بازیگری برای این کار بهترین تصمیم رو گرفتم.تو به همه چیز دقت میکنی و مطمئنم میتونی به خوبی تظاهر کنی که منو دوست داری!"

سونگمین که به تلخی فکر میکرد گفتن اینکه تظاهر به دوست داشتن کیوهیون صد در صد دروغ نیست جواب داد:"بله!این آسونه،من توی کار بازیگریم خوبم!"

رو فشرد تا سکوت آزاردهنده رو بشکنه وهمون جا روی play دکمه ی صندلی شروع کرد به رقصیدن و راننده رو با حالت های صورتش مات و مبهوت کرد.

"حواست به جاده باشه نه من!من میخوام کارم رو در امنیت و با همون وضعیتی که شروعش کردم تموم کنم!"

کیوهیون لبخند زد و گونه ی سرخ شده ی دختر رو کشید:"تو خیلی با نمکی!"

کیوهیون نمیتونست به این فکر نکنه که چرا  جذب این دختر شده.

یعنی تا الآن بدون اینکه بدونه دو ج.ن.سه بود؟

اما هیچ وقت از زن ها خوشش نمی اومد و مشتاق بو.سی.دی لب های یه دختر نبود.جنگ و دعوای درونیش با شنید آهنگی که از بلندگو های ماشین به گوش میرسید بهم خورد:" من یه دختر رو بو.سیدم/و از اون (ب.وسه)خوشم اومد."

 "خواهش میکنم این آهنگ رو رد کن!این کتی پری داره میره رو اعصابم!"

"آره موافقم!"

سونگمین آهنگ رو عوض کرد.

سکوت آزار دهنده تا وقتی که سونگمین خواست تا درباره ی چیز های شخصیشون مثل رنگ مورد علاقه،غذای مورد علاقه یا عادت های معمولیشون بهم بگن ،دوباره فضا رو در بر گرفت:

" اگه میخوایم مثل کسایی به نظر برسیم که میخوان ازدواج کنن ، باید همو بهتر بشناسیم."

و این این طوری شد که سفر کوتاهشون با خنده ها و افشا شدن عادت های مخفی و عجیبشون به وسیله ی هم تبدیل به سفری لذت بخش شد.

"کیو،ماشین رو نگه دار!زودباش!"

"چی!چی!"کیوهیون که از ترس ناگهانی توی صدای دیگری نگران شده بود،ماشین رونگه داشت.

وقتی که دید همسفرش با عجله از ماشین پیاده میشه،پرسید:"کجا داری میری؟"

سونگمین بعد از چند دقیقه در حالی که دختر بچه ای رو که گریه میکرد ب/غل کرده بود،سوار ماشین شد.

"چی شده مین؟"

بریم ایستگاه پلیس!این دختر کوچولوی ناز مادر بزرگش رو گم کرده!""

گونه های خیس بچه رو پاک کرد و بینی اش با یه دسمال کاغذی تمیز کرد.

کیوهیون که تحت تاثیر قدرت دید بالا و بیشتر از اون قلب مهربون سونگمین قرارگرفته بود پرسید:"چطوری اونو دیدیش؟"

~~~

بالاخره به مقصدشون رسیدند.

سونگمین حسابی تحت تاثیر بزرگی و عظمت  اون خونه ی تعطیلاتی قرار گرفته بود.خونه کاملاً با چوب و سنگ ساخته شده بود و حیاط پر از درخت های کاج با ابهت بود که بوی قویشون همه جارو پر کرده بود و شاخه هاشون با وجود فشار برف سنگین،مغرورانه مقاومت میکردند.

سونگمین که مجذوب این برکت جادویی زمستانی شده بود با حیرت گفت:"مثل یه کارت پستال کریسمس میمونه!زیبا!"

هوای کوهستانی گونه ها و بینی اش رو با سایه ای از رنگ صورتی رنگین کرده بود که باعث می شد پوست رنگ پریده اش،ل.ب های قرمزش و چشم های درخشانش در زیر نور نارنجی آفتاب زمستانی بیشتر به چشم بیاد.

کیوهیون ناخودآگاه زمزمه کرد:"تو زیبایی!"

سعی کرد تا حواس سونگمین رو از جمله ی قبلیش پرت کنه:"منظورم اینه که پدرم ازت خیلی خوشش میاد،مطمئنم!بیا بریم تو،اینجا سرده!"

وقتی داشتند چمدون هاشون رو از توی صندوق عقب ماشین بیرون می آوردند،در جلویی خونه با صدای بلند باز شد و یه مرد خوش تیپ و قد بلند خودشو توی ب/غل کیوهیون انداخت و انگار که دنیا به آخر رسیده اونو بغل کرد.

"تو عوضی آب زیر کاه!چرا هیچی درباره ی این نامزدت به من چیزی نگفتی؟"

"بذار بهم معرفیتون کنم،این بهترین دوست من چویی شیوون و این هم نامزد من لی سونگمین است."

 شیوون با چشم های بزرگش که مثل چراغ راهنمایی میدرخشید گفت:"! wow حالا میفهمم چرا اونو مخفی نگه داشتی!فوق العاده است!"

وقتی کیوهیون دید که دوستش دست مین رو کمی بیش از حدی که اون می پسندید نگه داشته،دست سونگمین رو کشید:"بیاید بریم تو!......و شیوون!بکش عقب!حتی فکرشم نکن!اون ماله منه!"

تا سونگمین سعی کر بفهمه که 2 مرد چیزی زمزمه میکنن کیوهیون بحث رو عوض کرد.

"کی رسیدی؟"

"درست همین امروز صبح،با خواهرم یونا اومدم.اگه ناراحت نمیشی تا نامزدیتون اینجا میمونیم."

"چرا ناراحت بشم؟امیدوارم یونا قبلاً درک کرده باشه و علاقه ی بچگی اش به من رو فراموش کرده باشه.لطفاً باهاش حرف بزن که مینی رو اذیت نکنه،باشه؟"

مادر و خواهر کیوهیون جلوی در با چشم هایی پر از اشک به خاطر ناراحتی برای سلامتی پدرشون و همچنین خوشحالی برای نامزدی کیوهیون –مخصوصاً آرا که حقیقت رو در باره ی نامزدی معروف برادرش نمیدونست-از اونها استقبال کردند.

"خواهر،خوشحالم که میبینمت!تنها اومدی یا خانواده ات هم اینجان؟"

آرا در حالی که دست هاشو دور شونه ی سونگمین حلقه میکرد و گونه اهاشو میب/وسید گفت:"همسرم نیومده اما من با پسرم سریع اومدم اینجا،چطور میتونم نامزدی برادرم رو با یه دختررو از دست بدم!اونم چه دختری!"

"حالا بیاید بریم پیش پدر!"