EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

Is my fiancé a She or a He? 8

بعد از تمام شدن وقت صبحونه ،زوج نامزد شده به طرف اتاقشون رفتن که کیوهیون به سونگمین گفت مادرش چند تا وسایل و خرت و پرت تو خونه جا گذاشته ،برای همین با مادرش یه سر به سئول خواهد رفت.

"معذرت میخوام که مجبورم تنهات بذارم "

"مشکلی نیس ،حوصلم سر نمیره.با هه کوچولو بازی میکنم ،یا با آرا ،یونا و شیون میرم اسکی.نگران نباش."

"زیاد به شیون نزدیک نشو، باشه؟"کیوهیون اینو گفت و بعد با یه بو/سه ی عمیق  روی ل/ب های سونگمین اونو متعجب کرد.

"این برای چی بود؟ما که الان تنهاییم ،کسی اینجا نیست!"

"دیشبم کسی تو اتاقمون نبود..."کیوهیون چشمکی زد و با پشت دستش گونه های سرخ و گرم سونگمین رو نوازش کرد.

بالاخره کیوهیون رفت و سونگمین تو اتاق تنها شد.

همونطور که با دستش گونه ها و ل/ب هاشو لمس میکرد رو به خودش گفت :"مطمئنم امروز بخاطر احساس خجالت از اتفاق دیشب داره به سئول فرار میکنه  تا ازم دوری کنه.

بهرحال ،خوب شد که رفت ،میتونم یه کم وقت خلوت و تنها داشته باشم و میتونم ریش و سبیلمو بزنم."

سونگمین از اون دسته مردا بود که هفته ای یه بار نیاز به اصلاح سرو صورت داشت ،چون تقریبا صورت و بدنش کم مو بود ،ولی با این حال هم واجب بود که مطمئن بشه کیوهیون چیز مشکوک و عجیبی احساس نکنه ،مخصوصا حالا که نامزد ساختگیشو میب/وسید، کاری که تو تمام دنیا معمول و طبیعی بود.

دزدکی پا به حموم کیوهیون گذاشت تا تیغ و کف اصلاح کیوهیون رو پیدا کنه.ولی بعدش به خودش زحمت رفتن به حموم خودشو نداد و همونجا شروع به کار شد.همچنان که زیر ل/ب آهنگی از کتی پری رو میخوند کف رو برداشت و به چونش و زیر بینیش مالید و تا اومد تیغو برداره یهو دونگهه کوچولو با سر و صدای بلند به طرف حموم حمله کرد:"عمو کیوهیونی ،کجایی؟یه نفر به این گوشی زنگ زده ولی من هر چی صداش میکنم نمیخواد بامن حرف بزنه!"

سونگمین از لای در که بیرونو دقیق نگاه کرد ،دونگهه رو دید که یه چیزی رو دم گوشش گرفته و داره داد میزنه :"الو ،الــــو ،من هه هستم ،چرا چیزی نمیگی؟"

اون چیزی که دستش نگه داشته بود واقعا داشت میلرزید و رو ویبره بود،ولی شبیه تلفن همراه نبود...یه دیل/دوی بنفش رنگ بود که دکمه ی لرزانندش زده شده بود و آماده ی استفاده بود.(دی/لدو همون چیزه مصنوعیه!0.O!)

"میرم پیش بابا بزرگ ،شاید بابا بزرگو دوس داشته باشه و بخواد با اون حرف بزنه ،انگار از من خوشش نیومد "و بعد به طرف در دوید.

"صبر کن هه ،نرو پیش بابا بزرگ اون مریضه ."سونگمین فوری از حموم در اومد تا اونو بگیره و موفق شد قبل از اینکه از در بیرون بره  یقه ی تی شرتشو بگیره.ولی دونگهه قبلش درو باز کرده بود ،که صدای آرا از بیرون اومد،داشت دونگهه رو صدا میکرد."هه، هه کجایی؟"

"مامان ،مامان ،من اینجام پیش عمو مین!"

آرا اومد تو اتاق و یه لحظه با دیدن چیزی که دست پسرش و همینطور  کفی که رو صورت سونگمین بود ،چشماش از تعجب گشاد شد.رو به پسرش گفت.

"هه چند بار باید بهت بگم ،مین عموی تو نمیشه؟اینم بده من ،تو اجازه نداری با این بازی کنی اینکه اسباب بازی نیست.مین برای این متاسفم.!شوهر دیونه ی من اینو تو چمدونم گذاشته و منم تقریبا فراموش کرده بودمش.میگفت وقتی دلت برام تنگ شه بهش احتیاج پیدا میکنی ،خیلی شرمنده ام.و حالا هه پیداش کرده...

اوه و یه چیزه دیگه مین،لطفا دیگه اینکارو نکن!"

"چه کاری؟"

"هیچ وقت موهای زاید صورتت رو با تیغ نزن،ما زنا روش های دیگه ای برای خلاص شدن از این موها داریم.من تو اتاقم چند تا موکن مخصوص و خوب برای برداشتن موهات دارم.اگه یه چند بار ازش استفاده کنی ،موهات کمتر رشد میکنن و کوتاه تر میشن و ریشه شون هم ضعیف تر میشه."

"وای خدا ،من چطوری ازشون استفاده کنم!؟"سونگمین با ترس و با صدای بلند نالید.

"آروم باش ،دنیا که به آخر نرسیده.بار اول یه کم درد داره ،اما بعد از چندین بار استفاده ،دیگه احساس درد نمیکنی."

 

در همین حال :

کیوهیون یهو ماشینو نگه داشت و دنده عقب رفت.

"چیکار میکنی هیونی پسرم؟"مادرکیوهیون ازش پرسید.

"چند تا کاغذ رو یادم رفت بردارم.تا تو کاراتو انجام میدی و وسایلتو از خونه برداری منم باید اون کاغذا رو به منشیمون بدم تا کاراشو بکنه.چون اون موقع خیلی عجله ای اومدیم اینجا ،نتونستم به اون کارا رسیدگی کنم."

در زمان کمی دوباره به ویلای تعطیلاتیشون برگشتن.کیوهیون مادرشو تو ماشین گذاشت و پیاده شد و به طرف در جلویی ویلا رفت که یهو احساس کرد قلبش وایساد.یه صدای خیلی بلند فریاد شنید که نزدیک بود پرده گوشش پاره بشه.سر جاش خشکش زد.

"این چه صدای لعنتی بود یهو؟

صدای مین بود؟

چرا باید اینطوری داد بزنه؟

نکنه اون اسب عوضی شیون میخواد به مینی تج/اوز کنه؟

از اون چشمای گرسنه اش  که داشت مینو زیرو رو میکرد ،و از اون برجستگی شلوارش اون شب بعد از اجرای مین کاملا افکارش مشخص بود."

کیوهیون به سرعت به طرف اتاق اول دوید جایی که اتاق مشترکشون اونجا بود و جایی که داد و فریاد های بی وقفه و خیلی بد ازهمونجا به گوش میرسید.در قفل بود...آره البته که شیون خیلی آدم باهوشیه و حواسش به همه چیز هست.

کیوهیون چند قدم از در فاصله گرفت تا یه کم سرعت بگیره  و بعد خودشو با شونه اش محکم به در چوبی کوبوند.

"مینی دارم میام."دوباره عقب رفت و تقریبا وقتی با شدت به در برخورد کرد همون موقع آرا قفل درو باز کرد و کاملا درو گشود.

کیوهیون با سرعت زیاد داخل اتاق شد و بدون کنترل به طرف سونگمین که درست وسط اتاق ایستاده بود و از صدای بلند کیوهیون ترسیده بود ،رفت و باهاش برخورد کرد.هر دوشون کف زمین ولو شدن در حالی که کیو روی مین افتاد.

آرا گیج شده بود ،همینطور از صحنه ی رو به روش متعجب شده بود .از برادرش که روی نامزدش مثل یه عروسک بی جان دراز کشیده بود و تکونی نمیخورد پرسید:"کیوهیونی محض رضای خدا معلومه داری چکار میکنی؟"

"شیون کجاست؟"

"کی؟"آرا و سونگمین هم زمان باهم پرسیدن.

"چرا اونطوری داشتی داد میزدی؟"کیوهیون بعد از اینکه متوجه شد از داد و فریاد مین منظور اشتباهی برداشت کرده کمی آروم شد.

"اولا بلند شو ،دختر بیچاره رو لهش کردی ،دوما اون داشت بخاطر این داد میزد که...هیچی،  نیازی نیست اصلا تو بدونی."

"چرا صورتت قرمز شده؟"کیوهیون که داشت کمک میکرد نامزدش بلند بشه ازش پرسید.

"گفتم که نیازی نیس تو بدونی داداش.اینا کارای زنونه اس و لطفا دیگه بیشتر از این نپرس.ما زنا راز های خودمونو داریم که مردا نباید همه چیزو دربارش بدونن درست نمیگم مین؟"

"کاملا داری درست میگی"

بعد از اینکه کیوهیون رفت،آرا از سونگمین پرسید.

"خیلی درد داشت؟نگران نباش دفعه بعد دردش کمتر میشه، البته اگه دیگه از تیغ های اصلاح استفاده نکنی.

بهت چند تا چسب مو کن میدم ،میتونی خودت هم ازش استفاده کنی.

خب حالا میخوای موهای زاید پایین تنت رو هم برات بردارم؟مطمئنم داداشم ازم تشکر میکنه."

"نه ،نه ،خیلی ممنون...کیو دوس داره پر پشت باشه." سونگمین جواب سرسری داد و بعد  فوری از اتاق بیرون دوید تا آرا دیگه اصراری نکنه...