وای عسل من نظراته تک شاخو میخونم کلی حال میکنم جوری نقد کرده که ادم نمیتونه چیزه دیگه ای بگه من فکر میکنم نویسنده ها باید یه خواننده مثل تک شاخ جون پیدا کنن تا بتونن داستانای قوی بنویسن نظراتش پر از نکته های مفیدهمرسی عسل مرسی بیبی مرسی از تک شاخه عزیز که با نظراتش باعث میشه من یکی خیلی بیشتر و عمیقتر به داستان توجه کنم
ممنونم خیلی این داستان رو دوست دارم اما یکم تناقص داره .آخه من فکر می کردم هیوکی دونی رو نمیشناسه و این حس ی طرفه است اما الان اینطور ک معلومه هیکم دوتی رو می خواد مگه میشه انتقام پدر رو از غشق گرفت واقعا قلمت و ذهنت خیلی خواستنیه ممنون
سلااام یه چند قسمتی بود که نخونده بودم امشب همه رو خوندم واااااای خدا هیوک چقدر خنگه تین وسط تقصیر دونگهه بیچاره چیه اخه کم عذاب کشیده که اینم هی عذابش میده عزیزم دونگهه..... هیوک اذیتش نکن پشیمون میشیا این میشه بزرگترین اشتباه زندگیت هه انتقام به قول یه بنده خدایی چه دلیل مسخره تی برای جنگیدنه عزیزم مرسی برا این قسمت
دیگه این ماجرای نفهمیدن ادن،خیلی داره کش پیدا میکنه! حداقل بزارین مکالمات رد وبدل شده بین شیوون و لیتوک رو بشنوه و بفهمه هیوک همون اسطورس!! نمیدونم چرا ولی اصلا دوست ندارم ادن از طریق خود هیوک به اصل ماجرا پی ببره! من یه مشکل دیگه هم دارم! با این فلش بکا معلومه که هیوکجه قیافه ی دونگهه رو از خیلی قبلتر از نزدیک دیده و میدونسته لی دونگهه مدیر فن کلابشه ولی چرا تو یکی از همین قسمتای اخیر داشت راجبه اینکه لی چنتا پسرداره و کی به کیه تحقیق میکرد؟! وختی هم فهمید ادن و دونگهه یکین،کلی خرکیف شد؟! وقتی قیافه دونگهه(کسی که حتی بهش علاقه داشته و شاید بشه گفت عاشقش بوده و مطمئنا هرگز قیافشو فراموش نمیکرده) رو از قبل دیده،پس تو همون نگاه اول ادن رو شناخته! پس چرا من حس میکنم چنین چیزی تو داستان نشون داده نشده؟! هیوکجه کاملا اتفاقی وارد تشکیلات ادن شد و اوایل هم خیلی آروم و مظلوم و مهربون و از همه مهمتر بی تفاوت بود جوریکه این رفتار از بقول شما از یه قلب مریض عاشق بعیده و درست بعد از اصرار خواهرش و رقصش تو ژاپن(فک کنم ژاپن بود دیه آره؟) یهو به کله ش زد که انتقام بگیره! در هر صورت عسل خانوم،به من نگفتین که بالاخره بیماری دونگهه تو وان شات بوسه اشک چی بود! ممنون از میترا جان و عسل خاتون!
والا نمیدونم چی بگم اینطور که معلومه هیوک هنوزم عا//شق دونگهه ست ولی داره با خودش لج میکنه خدا کنه شیوون همه چی رو به هیوک بگه وهیوک هم به حرفاش گوش کنه به به چه بابای خوبی یه سوئیت هم براشون گرفتکیو چقدر میترسید ممنون از عسل جون ممنون میترا جونم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
elahiiiiiiiiiiiii dadasham goahhhh dare khoooooo..taghsiresh chiye akhe ..hamash taghsire babashe b donim cheeeeee
hyuk kooootaa biyaaa
mer30
وای عسل من نظراته تک شاخو میخونم کلی حال میکنم جوری نقد کرده که ادم نمیتونه چیزه دیگه ای بگه من فکر میکنم نویسنده ها باید یه خواننده مثل تک شاخ جون پیدا کنن تا بتونن داستانای قوی بنویسن نظراتش پر از نکته های مفیدهمرسی عسل مرسی بیبی مرسی از تک شاخه عزیز که با نظراتش باعث میشه من یکی خیلی بیشتر و عمیقتر به داستان توجه کنم
وای بیچاره دونی خیلی گناه داره دلم براش میسوزه
کیو یعنی بیخیال مینی شده اون دیگه دوست نداره
این کیو از خر شیطون پایین نمیاد چرا
مرسی عزیزم خسته نباشی
هی هیوکی با قلبت راه بیا خیال ما رو هم راحت کن. مررر سی عزیزم
راستی این وقته نبودم چرا کامنتا اینقدر کمه
ایا همه مسافرتن و مشغول
سلام.ممنون
وقت نداشتم بخونم ولی دلم براتون تنگ شده بود.
عاشق این فیکم خیلی ممنون
ممنوون عزیزمم
ممنونم
خیلی این داستان رو دوست دارم اما یکم تناقص داره .آخه من فکر می کردم هیوکی دونی رو نمیشناسه و این حس ی طرفه است اما الان اینطور ک معلومه هیکم دوتی رو می خواد
مگه میشه انتقام پدر رو از غشق گرفت
واقعا قلمت و ذهنت خیلی خواستنیه ممنون
سلااام یه چند قسمتی بود که نخونده بودم
امشب همه رو خوندم
واااااای خدا هیوک چقدر خنگه
تین وسط تقصیر دونگهه بیچاره چیه اخه
کم عذاب کشیده که اینم هی عذابش میده
عزیزم دونگهه.....
هیوک اذیتش نکن پشیمون میشیا این میشه بزرگترین اشتباه زندگیت
هه انتقام به قول یه بنده خدایی چه دلیل مسخره تی برای جنگیدنه
عزیزم مرسی برا این قسمت
وونی جان هرچه زودتر به داد هیوکی برسقلبش مریضه
نذار دخترت اول کودکیش بیوه بشه
مرسی عزیزم
دیگه این ماجرای نفهمیدن ادن،خیلی داره کش پیدا میکنه! حداقل بزارین مکالمات رد وبدل شده بین شیوون و لیتوک رو بشنوه و بفهمه هیوک همون اسطورس!!
نمیدونم چرا ولی اصلا دوست ندارم ادن از طریق خود هیوک به اصل ماجرا پی ببره!
من یه مشکل دیگه هم دارم! با این فلش بکا معلومه که هیوکجه قیافه ی دونگهه رو از خیلی قبلتر از نزدیک دیده و میدونسته لی دونگهه مدیر فن کلابشه ولی چرا تو یکی از همین قسمتای اخیر داشت راجبه اینکه لی چنتا پسرداره و کی به کیه تحقیق میکرد؟! وختی هم فهمید ادن و دونگهه یکین،کلی خرکیف شد؟! وقتی قیافه دونگهه(کسی که حتی بهش علاقه داشته و شاید بشه گفت عاشقش بوده و مطمئنا هرگز قیافشو فراموش نمیکرده) رو از قبل دیده،پس تو همون نگاه اول ادن رو شناخته! پس چرا من حس میکنم چنین چیزی تو داستان نشون داده نشده؟! هیوکجه کاملا اتفاقی وارد تشکیلات ادن شد و اوایل هم خیلی آروم و مظلوم و مهربون و از همه مهمتر بی تفاوت بود جوریکه این رفتار از بقول شما از یه قلب مریض عاشق بعیده و درست بعد از اصرار خواهرش و رقصش تو ژاپن(فک کنم ژاپن بود دیه آره؟) یهو به کله ش زد که انتقام بگیره!
در هر صورت عسل خانوم،به من نگفتین که بالاخره بیماری دونگهه تو وان شات بوسه اشک چی بود!
ممنون از میترا جان و عسل خاتون!
سلامممم عزیزممم. مرسی.
چطور هیوکی عاشق دونگهه است و باز هم میخواد ازش انتقام بگیره!!!.
مگه داریم...مگه میشه..
یعنی شیوونم میدونسته که پدر هائه قاتله؟! اونوقت چیزی نگفته
خدا کنه همه چی خوب پیش بره
والا نمیدونم چی بگم اینطور که معلومه هیوک هنوزم عا//شق دونگهه ست ولی داره با خودش لج میکنه
خدا کنه شیوون همه چی رو به هیوک بگه وهیوک هم به حرفاش گوش کنه
به به چه بابای خوبی یه سوئیت هم براشون گرفتکیو چقدر میترسید
ممنون از عسل جون
ممنون میترا جونم