EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

اسطوره ر/ق/ص پارت 25 - پایان



دروووووووووووووووووووووود بر همگی
وقتتون بخیر و شادی

خب اول اینکه .... این فیک هم تموم شد ... از عسل بانو ممنون

خب دوم اینکه ... پرسیده بودین چرا انتقام رو از دونی میگیره .. خب بخاطر علاقه دونی اون تهدید و بعدش هم تصادف اتفاق افتاد
درسته انتقام باید از پدرش گرفته میشد ولی خب یه ضرب المثل هس که میگه والدون کنن رودون کشن ( ترجمه: والدین انجام میدن فرزندان جورش میکشن) .. دقیقا مصداقش میشه همین ...

خب سوم اینکه ... بزودی فیک اسیر رو میزارم تموم بشه تاقبل از شروع مدرسه ها

چهام ... تا چند روز دیه برای دانلود میزارمش ... و البت  رمزداره 

خب این هم پارت اخر .. بازم اگه جاییش براتون مبهم بود بپرسین حتما کامنتهای این پست رو میدم ..



بدرووووووووووووووووووود
نظرات 33 + ارسال نظر
aram سه‌شنبه 18 دی 1397 ساعت 22:33

میشه رمز فایل کاملشو برای من بفرستید؟ توی اون پست فیک های کامل شده هم پیام گذاشتم ولی کسی جواب نداد

درود عزیزم
ببخشید که دیر جواب دادم
براتون ایمیل کردم

DsE شنبه 17 آذر 1397 ساعت 23:25

سلام عزیزم،حالت خوبه؟میشه رمز اسطوره رو واسم میل کنی ممنون میشم،تازه با ایونهه اشنا شدم خیلی میدوستمشون

درود دوست عزیز
ممنون
به به جولفیش تازه وارد ... خیلی خوش اومدی به فندوم
براتون ارسال کردم

Zohre شنبه 22 آبان 1395 ساعت 09:40

سلام من میخوام این فیک رو بخونم میشه رمزش رو برام بفرستید اینم ایمیلم
she.zohre@yahoo.com

درود عزیزم
حتما
براتون ارسال شد

tara پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 20:03

من تازه این فیکو خوندم. عااااااااالییییی بود. دلم برای هیوک و دونگهه سوخت. ولی آخرش خیلی خوب تموم شد. دست نویسندش و همه دست اندرکاراش درد نکنه. مرسییییییییی.

kimi سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 15:39

Niloufar سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 18:59 http://ysh-club1.mihanblog.com/

سلام ببخشید من میخوام این فی.ک شما رو دانلود کنم که یه جا تو گوشیم بخونم رمزشو میخوام چطوری باید رمزو بگیرم ازتون؟ و ممنون که از اونهه فی.ک مینویسید

درود عزیزم
خوداببخشه
رمز رو براتون ایمیل کردم
ببخشید که اینقده دیر شد

tara یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 22:41

سلام عزیزم.من میخواستم این فیکو دانلود کنم ولی پسوورد داره. پسووردشو باید از شما بگیرم؟ میشه اگه پسووردشو داری برام بفرستی؟

sarah دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 19:01

جیییییییییغ
وووووووای
تشوم شد
من عاشقه این فیک بودم
عالی بود
عاااااااااااآاااااااااااااالی
خسته نباشی ممنون عزیزم

طاهره جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 14:46

ایگو داستانه خیلی خوشمل بود. دوسش میداشتم. تف تو ذات چولی تموم این بدبختیا زیر سر چولی گور به گور بود.نامرد.
مرررسی عزیز دلم عالی بود

sss501 جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 10:10 http://8pic.ir/images/utew765etm00rr30jhia.gif

سلام میترا جون
صبح بخیر ..با گوشی اومدم دیدم پارت آخره...تموم شد بسلامتی ..

هیوکییی پدر داداشمو درآوردی ..بچه ماهیمو شکستی خوردشد بچه
ای جونممممم هنوزم فکرش پیش اسطورشه ک حالش خوب باشه..آجیش قربون قلب مهربون و دریاییش
ای جونتون ب لبتون بیتد این کاراگاها زودتر میگفتن و خبد میدادین ب داداشم نمیشد.. دق کرد بچه کههه
ای هیووووک دیدی از ی بچه بی گناه بیخودی انتقام گرفتی مقصر ک نبود بیخودی تاوان الکی رو داداش مظلومم پس داد

بله خب فقط داداش منه ک میتونه کاپل گمشوشو هرجا ک رفته باشه پیدا کنه..

the end...Fine....تموووم شد
بسی کومایو نخسته..




ببخشید با گوشی اومدم کامنتیدن ی کمی مشکله .. بیاننه

موفق باشی فاییتیییینگ

ناقابله

الینا پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 21:39

عالیییی بود
ممنوووون عزیزمممم
خیلییی دوسش داشتم
دست میترای عزیز هم درد نکنه

اسطوره ر ق ص چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 19:08

دوستان ع ز ی ز
نظر همگی رو خوندم اما تا الان توانایی کامنت گذاشتن نداشتم
از همگی دنیا-دنیا ممنونم
و اینکه از راهنمایی ها و کمک هایی که بهم کردین و لطف داشتین ممنونم
امیدوارم بتونم بهتر بشم
و عذر که نتونستم آخرش خوب بنویسم و از وسطاش افت داشت...امیدوارم بتونم توی بعدیا اگه بودم و نوشتم این عجله یا کم کاری یا هرچیز دیگه ای که بود را جبران کنم و تقویت کنم
واقعا ممنونم که برام ارزش قائل شدین، خوندین و ضعفاش گفتین تا بتونم بهتر باشم
میترا بانو جان یکی از دردسرام کم شد...اون یکی هم به زودی تموم میشه از دستم راحت میشی هرچند که تا تموم شدن اون نصفه ای که دارم مینویسم هستم
تک شاخ ع ز ی ز
راجب بیماری دونگهه توی ب و س ه اشک باید بگم ناشناخته بودهنمیدونم!
و اما راجب قیافه دونگهه باید بگم که خب اونطور که باید خوب بیانش نکرده بودم که.... خب چیزی که داشتم این بوده که....
خب بد گفتم میدونم...
میخواستم هیوک چهره دونگهه رو ندیده باشه!!!
اما انگار خوب نگفته بودمش

linda چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 17:33 http://2haddict.vcp.ir/

مرسی عزیزم خسته نباشی
چه خوب که بعد از اون همه سختی به هم رسیدن
کاش پدر دونگهه از اول حقیقتو گفته بود تا باعث این همه عذاب نشه
این چند سال دوری برای هردوشون واقعا زجر اور بود
ولی تهش وقتی فهمیدم همش کار هیچول بوده شوکه شدم
عجب پسر خشنی بوده و ما نمیدونستیم
بازم تنکیوووووووووووووووووووو

تک شاخ چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 15:31

سپاسگزارم میترا جان
منم خیلی دوس دارم همچنان استفاده ببرم از فیکای دوست داشتنی این وبسایت ولی... امیدوارم که بتونم
شاید بالاخره بشه فیک مرا ببین رو هم بطور کامل بخونم!...
راستی یکی از اساسی ترین سؤالامو به شرح تفصیل تو پارت 23 نوشتم که همچنان با وجود اتمام فیک بازم واسم سؤاله!
و در آخر یه پیام به سوگند عزیز با اجازه میتراخانوم :
----- چاکرتیم آجی...مخلصتیم در حد اخلاص هیوکجه! -----

مهربون چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 14:48

ممنونم

محدثه سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 19:53

فیک قشنگ و عالی بود..من از خوندنش بذت بردم با اینکه قسمت آخرو یهو جمع شد و میتونست ادامه پیدا کنه ولی همه ی قسمتا هیجان خاص خودش رو داست واقعا دست نویسنده درد نکنه بابت تایپ کلمع به کلمه و فکر و وقت گذاشتن روش..نوشتن فیک سخت تراز داستا عادیه و خب وقت گیره و ذهنو زیاد مشغول میکنه..اینکه بخاطر کم لطفی خوانندهها دلسرد نشی خیلی عالیه و ادامه بدی
ممنون

sara83 سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 16:24

خیلی هیوک خوب شد بچم حسابی وجدانش درد گرفته بود
اخرشو خودت اضافه کرده بودی ؟خیلی خوب بود
همش به خاطر این هیچول بود رفت تو این کار دونی بیچاره
مرسی عزیزم واقعا عالی بود خسته نباشی

تک شاخ دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 15:42

سلام
خسته نباشید
هرچند مشکل من همچنان حل نشده باقی موند ولی خوشحالم که تونستم این فیک رو تا آخرش بخونم و همراهی کنم...
خیلی ممنون عسل خانوم...فیک متفاوت و خوبی بود اگر بخواییم یه جاهایی از فیک رو نادیده بگیریم...واقعا لذت بردم از خوندنش مخصوصا اون اوایل...بنظرم کم نظیر بود...
ولی با اجازه بخش آخر رو که با رنگ آبی هم نوشته شده بود رو نخوندم!...(نمیدونم ولی شاید زیادی منفی ام میترا خانوم)
بازم ممنون...از بودن در کنارتون نهایت استفاده رو بردم
از خانوم میترا هم بی اندازه ممنونم

درووووووود عزیزم
سلامت باشی
هممممممم خب این مربوط به عسل بانو هس .. و اینکه نظراتت باعث دلگرمی و قویتر شدن قلم نویسنده میشه حتما
خوب اون قسمت خاکبرسری بود برا همین رنگش تغییر دادم که هرکس میدونه نخونه ... نه عزیزم منفی نیسی دوس نداری و این سلیقه ای هس و باید احترام گذاشت بهش
من هم ممنونم که همراهمون بودی تک شاخ جون .. امیدوارم همچنان پیشمون باشی
فدات عزیزدلم

m&e&d دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 13:46 http://http:

سلام و ممنون
نمیخواستم این فیک به این زودی تموم شه.واقعا این فیک رو خیلی دوس داشتم بقول بچه ها میتونست ادامه پیدا کنه.
وبقول یکی دیگه از بچه ها شروع فیک و ادامش خیلی قوی بود وداستان زیبایی داشت ولی اگه ناراحت نمیشین بگم که پایان فیک اونجوری که از قلم شما انتظار داشتم نبود,ودوست داشتم همونجور که از اول شروع کرده بودین روان ادامه پیدا میکرد و در بعضی قسمتا گنگ نمیشد.
ولی بازم ممنون هم از شماعسل جون وهم میتراجون

درووود عزیزم
خواهش عزیزم
همممم خب اینم نظریه ... و دلیلی برا ناراحتی نی ( ببخش عسل بانو از طرف شما نمیگم فقط نظر خودمه ) ... چون گفتن نظراتتون باعث قوی تر شدن قلم نویسنده میشه ... بابت گفتن نظرت هم خییییییلی ممنون زعیزم
من ممنونم که همراهمون بودید و نظرتون رو گفتید

*marziyeh* دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 13:36

اخه من فکر میکردم دونگهه رو نشناخت.
پس اگه شناخته پارت های اول که نمیخواست انتقام بگیره واسش مهم نبود دونگهه کسی که دوستش داره بازیگر گ.ی شده و اینا!!!!

اون موقع اصلا فکرانتقام نبود و اینقدر خنثی بود، پارت اخر یهو علاقه اش سر ریز میشه!!
خیلی یهویی بود خب!

خیلی خیلی تشکررررررررررر

درسته اول بنظر میاد نشناخته ولی بعد از سفر ژاپن و مابقی ماجرا متوجه میشی که شناخته ولی خب همونجور چندبار میگه فقط نمیخواسته دوباره برگرده به اون دوره
درسته اهمیت نداشته براش
خنثی بود بخاطر جبر زمانه ... خب یجورایی یهوو میشه ولی نه زیاد
خواهش عزیزم
من ممنونم که نظرتو گفتی عزیزدلم

Motahareh دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 12:20

اینقدر داشتم حرص می خوردم که هپی اند نیست دقیقه نود هپی اند شد خخخخخ دستت درد نکنه خیلی قشنگ بود

الهی حرص نخور عزیزم
بهرحال یه فیک هس دیگه
خواهش عزیزم

fatemechoi دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 11:55

سلام عزیزم
اخیییییی این فیک قشنگ هم تموم شد
با اینکه من خوندن این فیک رو خیلی دیر شروع کردم ولی از خوندنش واقعا لذت بردم واقعا ممنون عسل بانو قلمت حرف نداره وکارات واقعا محشره
راجع به این پارت باید بگم خوب شد که هیوک متوجه شد بدون دونگهه نمیتونه زندگی کنهوخوب شد که فهمید پدر دونگهه کاملا مقصر نبوده
خداروشکر حداقل لیتوک وشیوون کنار دونگهه بودن
اینکه حاضربشی به خاطر یکی که مثلا عاشقشی دست به قتل بزنی به نظر من اون عشق نیست جنونه خودخواهیه ومطمئنا اون موقع هم جنون عقل هیچول رو از کار انداخته بوده
راستی کیو وچانگمین کجا موندن؟
بازم ممنون عالی بود
میترا جونم از تو هم ممنون که این فیک قشنگ رو برامون اپ کردی

درود خانومی
اوهوم تموم شد ...
فدات عزیزم ... از اینکه همراهمون بودی ممنون
درسته ... درسته کامل مقصر نبود ..
خب درسته دچار جنون میشن همچین افرادی
خب اون دوتا خونه کیو .. مهم حمایت پدر کیو بود که بدست اوردن
خواهش عزیزم .. من ممنونم که همراهمون بودی عزیزم

z دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 11:10

سلام گلم و ممنون
من این فیک رو خیلی دوست داشتم
اما راشتش از اواسطش یمم از فدرتش کم شد
ب نظرم خیلی هنوز جای کار داشت چون خیلی ابتدای داستان قویشروع شد ولی خیلی متفاوت بود
ممنونم بازم چون خیلی جاهاش واقعا هیجانش عالی بود

درود عزیزم
خواهش خانومی
هممم خوب اینم حرفیه ... و البته نظری ... حتما نویسنده از شنیدنش خوشحال میشه .. چون یجورایی روی پیشرفت کارش تاثیر میزاره
ممنون که همراهمون بودید و نظرتون رو بهمون گفتید

لیلا دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 01:31

من سوال واسم پیش اومده،چراهیچول یهوآدم بده شد؟‏!‏یعنی این2تا قبلا رابطه داشتن وهیچوقت اینهیوک نقابشو برنداشته؟!چطور اینهمه همدیگرو دوست داشتن و اینهیوک قیافه دونگهه رو یادش نیس؟!چطوراین5سال اصن یادی هم ازدونگهه نکرده؟!قلب اینهیوک چی شد؟خوب شد؟
بنظرم فیک یجورایی یهویی شد!از داستان این2تاقبل ازاینکه ازهم جدابشن تقریباچیزی نبود!انگار این25قسمت،25قسمت آخر یه داستان35قسمتی بود!بنظرم اگه اول فیک حدود10قسمت ازاول رابطشون باهمدیگه وبابقیه نقشها میدونستیم،بهتربود!الان نقشهای زیادی توفیک بودن ولی رابطشون با این2تا خیلی مفهوم نبود!ایونهه یجورایی کم باهم بودن،بیشترش اینهیوک داشت مشکلات بقیه روحل میکرد!‏
ولی فیک داستان جدیدی داشت که خیلی خوب بود و قلم نویسنده عالی بود!خیلی ممنون!‏
ببخشید زیادحرف زدم!‏

یهو نبود .. یادت باشه قسمتهای قبل که کیو با دونی رابطه خشن داشت .. دونی چولا رو بوسید و به هان حرفی زد .. خب معلوم میشد که قبلا با هم در ارتباط بودن و همینطور پدر دونی حرفی که به هیوک توی تولد دختر شیوون زد ( چون خودش رو مقصر کامل نمیدونست ) ... اره رابطه داشتن و فقط یه بار هم بوده اونم شب تولد دونی .. نه برنداشته .. چون اگه برداشته بود دونی بعد میشناختش .. هیوکی همونجور که تو قسمتهای قبلی گفته شد بخاطر اینکه راحت بین مردم رفت و امد کنه همیشه نقاب داشته تو برنامه ها و کاری دیگه ...
قیافه دونی رو یادش بوده ولی نمیخواسته به گذشته و به علاقه و عشقی که بهش داشته دیگه برگرده .. خب اینکه یادی نکرده بخاطر اینکه مسبب اصلی مرگ پدرش و تمام مشکلات و اتفاقای بعدش رو دونی و پدرش میدونسته ...
نه خوب نشد ولی .. این مسئله باز مونده .. که میشه گفت بخاطر دونی تحت مراقبت و درمان قرار میگیره
خب اشنایی چندانی نداشتن که بخواد پارتی بخاطرش داشته باشه ... یه طرفدار سمج که بخاطر پول و مقام و هرچیز دیگه ای تونسته بود وارد اموزشگاه رقص هیوکی بشه و چند جلسه اموزش و ارتباط بینشون باشه .. چون چندقسمت قبل رو بخونی میبینی که میگه این طرفدار سمجی بوده که توی تمام برنامه ها حضور داشته و همونطور لیدر طرفداراش بوده .. همینطور تو قسمت اخر از طرف دونی گفته شد که انچنان عاشقی نکرده بودن و رابطه خاصی نتونستن داشته باشن ...
بخاطر حضورش توی اون خونه و مسافرت اجباریش به ژاپن همشون رو دید دوباره ..
خواهش عزیزم .. خوشحالم دوستش داشتین ..
خوداببخشه .. خوشحال شدم که با دوست عزیزی مث شما اشنا و همصبحت شدم

*marziyeh* دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 00:38

خوندممممممممممممممم

عاغا من دوتا سوال مهم دارم.
یعنی هیوک رفت خدمتکار دونگهه شد نشناختش؟؟؟
مگه تو 5سال دونگهه چقدر قیافه اش تغییر کرده بوده؟؟

بعد تو این مدتی که هیوک به فکر انتقام بود یه لحظه هم سست نشد!
یه لحظه هم یاد این نیفتاد که دونگهه رو دوست داشت.

وقتی اینقدر دوستش داشت مگه میشه!!

درسته انتقام کور میکنه ولی کلی در گیری های ذهنی و دو راهی هم برای ادم میاره!

ولیییییییییییییی قشنگگگگگگگگگگگگگگ بووووووووود

مرسیییییییییییییییییییییییییییی
خوشحالم از اینکه باهاتون اشنا شدم و این فیک خوب رو کنارتون بودم.

ممنووووووووووووووووون

خب بسلامتی
خب شناخت .. ولی نمیخواست که به روی خودش بیاره ..
چهره دونی تغییر نکرده بوده عزیزم ...
چرا درگیری که داشت دقت کنی ... ولی حس انتقامش توی این 5 سال بیشتر از عشقش به دونی شده بود ... هرچی نباشه دلیل تمام اتفاقات و بلاها و ناکامی های خودش رو پدر دونی اونم بخاطر علاقه دونی به هیوکی میدونست
خب هیوکی هم درگیر بود .. قلب دردش و مشکلات دیگه اش هم بخاطر همین بود
خواهش خانومی
ما هم خوشحال شدیم بخاطر این فیک تونستیم دوست خوبی مث شما رو داشته باشیم
امیدوارم کنارمون بمونید و ارتباطمون بیشتر بشه عزیزم
خواهش خانومی

باران دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 00:25

سلاممممم عزیزممم.مرسی.
همینه که همیشه میگن تا مطمئن نشدی کاری نکن ..حالا این عذاب وجدان برا هیوک خیلی سنگینه...
دستت درد نکنه عزیزم. خسته نباشی.

دروووووووووووووووود خانومی
بهله بهله درست میگی
سرت درد نکنه
سلامت باشی
خواهش خانومی

aramis یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 23:27 http://shineeangels.mihanblog.com

سلام میترا جونم
شبت بخیر عزیزم
چه فیک قشنگی بود دوسش داشتم
دونگهه خیلی گناهی بود..
هیوکم خیلی عجولانه تصمیم گرفت
باز شکر خدا ختم بخیر شد..خخخخ
ممنونم عزیزدلم.. دست گلت بابت آپ این فیک قشنگ درد نکنه
بوووووووووس

دروووووووووووود ارامیسم
شب تو هم بخیر عزیزدلم
واقعا خوشمل بود؟ منم دوسش داشتم
اره خب .. ولی خب هیوکی هم حق داشت
خواهش خانومی
فدات

asi یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 21:57

فیک قشنگی بود...
ممنون...

خواهش عزیزم

Hadis یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 20:18

سلام
من یکم رمزو دیر گرفتم فقط میتونم ی خسته نباشید گنده بهت بگم.

درود خانومی
ممنون که باهامون بودی .. دیر و زود نداره
سلامت باشی خانومی

zara یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 19:55

دو قسمت اخرو با هم خوندم اولش عرررررررررررر بعدشم ذووووووق.الهی بگردم اخه هیوک من بهت چی بگم بچه؟وااااااااااااای هیچووووول؟اوووووتوووووووکه؟؟؟؟؟ ای داده بیداد.مرسی از عسل بابت داستان عاااااااالی بود ای حرص کش شدیم ای فحش کش کردیم.مرسی از مامان جونی بابت اپ دم جفتتون گرم.بوووووووووووووووس گندهههههههههههههههههه.

الهی عزیزم .. کلا همینجوری بود دیه
واقعا اول کارشو میکنه بعد عذاب وجدان میگیره
خب مزه فیک خوندن هم به همین چیزا هس دیه
خواهش عزیزدلم بووووووووووووووووووووووس

sheyda یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 19:30

هیچول نامردهرچی بدو بیراه بهش بگی کمشه
این خیلی خیلی خیلی قشنگ بود
فقط یه سوال ،توی این پنج سال اینقدر چهره دونگهه تغییر کرده بود که هیوکی وقتی دیدش نشناختش؟
فقط یه سوال دیگه تو رابطه یوچان و جونسو کی نقش تاپ رو اجرا میکرد(با شخصیتی که یوچان تو این فیک داشت بنظر تاپ میومد)
خسته نباشی.مرسی عزیزم

خب اونم عاشق بودده و خودخواه
اره خیلی ناز بود
نه چهره دونی تغییر نکرده بود .. هیوکی نمیخواسته به روی خودش بیاره که میشناستش .. برا همین خودشو به اون راه زد که اصلا اشنایی نداره
خب تو رابطه یونسو ( یوچان و جونسو) یوچان تاپ هس .. خودت که حدس زدی
سلامت باشی عزیزم
امیدوارم واقعا دوستش داشتی
خواهش خانومی

زهرا س یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 19:14

این قسمت اخری همه چیش با هم یهویی شد!!!
من از یوچان خوشم اومده

خب درسته
یوچان عزیزدله

sogand یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 18:48

وای تمامه اینا به خاطر چولا بود باورم نمیشهچقدر سختی کشیدنواقعا ادما باکسی که بیشترین دردو بهشون داده اروم میشن چون عاشقشنمرسی عسل مرسی بیبی

خب تقریبا اره ... نصف مقصر چولا بود نصف هم پدر دونی
اره زیادی سختی کشیدن
درسته عزیزم
خواهش عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد