ببخشید این دو تا بچه چند ساله بودن؟! من برم سرم و بکوبم تو دیوار؟! این انچووی رو بگو اخر سر از دونگهه زد جلو نه به اولش که به شدت مخالف بود نه به الان که خودش شروع کرد مرسی الیشا جونی
نه نه عمو آرامش خودت حفظ کن حالا اینا یه بچگی کردن شما به بزرگی خودتون ببخشید هیوکجه هم فیلمش بود که نشون میداد از دونگهه خوشش نمیاد خواهش میکنم
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ابــــــــــــــــــــــــــــــرفرززززززززز! =:O الیشا! چشما و گوشای من معصومتر از این حرفاس که بخوان توسط دوتا بچه جغله و فسقلی به درجه بالایی از انحراف برسن!!! آخرالزمان شده بخدا! :0 بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو//\\ســـــــــــــــــــــــــــــــه؟!=O لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ//\\ب؟!o O عــــــــــا//\\شقتم؟!=| عاغا، من یادمه وختی پنج سالم بود منو تازه از شیر و پوشک گرفته بودن!:| البته حالا که فکرشو میکنم میبینم منم برای اولین بار عشق رو تو همین دوران تجربه کردم!-_- تا مدتها-شاید قریب به 5سال-هنوز نتونسته بودم با غم دوری پوشک کنار بیام!:/ ینی بااااورم نمیشد واسه همین به مدت چهارپنج سال وختی صبح از خواب پا میشدم از تعجب شاخ درمیوردم!×D نگو اون گل و بلبلای رو تشکم طی عملیات آبیاری دیشب بوجود اومدن!:||||| درد عشق سخته،اونم تو این سن! TT بگو دونگهه از کِی و کجا از عشق ضربه خورده! اونهیوک نامرد بعد اونهمه دل و قلوه دادن و فداکاری دونگول،قالش گذاشته و رفته!....عخیییییی!!! بچه های این دوره زمونه چه قلنبه سلنبه هم حرف میزنن! یادمه من زمانیکه هم سن اینا بودم؛تازه کشف کرده بودم مامان به جنس مؤنث میگن،بابا به جنس مذکر! آخه تا مدتها به مامانم میگفتم بابا،به بابام میگفتم ماما! =||||||||| البته یه وخت فکر نکنین من زیادی اسگول بودما،نه! من فقط یه بچه ی چشم و گوش بسته بودم!:-)) وای که چقد خاطره تعریف کردم امروز! اوه اوه....حالاس که دونگهه به غلط کردن بیفته! بله! باید اون روی شیطانی هیوکجه رو هم ببینه تا دیگه به فکر لاس زدن و اذیت کردنش نیفته! حالا خوبه هیوکجه خیلی خجالت کشید اگه نه در عرض صدم ثانیه از دونگهه فقط همون لباساش میموند! بعله....فعلا که ایونهه رو عشقه! در ضمن بالام شمایی فرزندم!....ممنون بابت ترجمه
عمو این نویسنده مون مشکل روحی روانی داره...شما لطفا به خودت نگیراخه یکی نیست بهش بگه اخه فلان فلان شده کجای دنیا بچه پنج ساله از این کارا بکنه...حالا درسته فیکش قشنگه ولی گه گاهی مابینش خیلی شرو ور میگه حالا من به بزرگی خودم گذشت بکنم شایییییید! خواهش میکنم...وهنوز هم معنی بالام رو نفهمیدم...ولی قابل شمارو نداشت
وایی یعنی بعد از اون اتفاق هیوک دیگه برنگشته دنبال دونگهه؟ اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مطمئنا یه اتفاقی افتاده وگرنه هیوک اینقدر بی عاطفه نیست به به می بینم که هیوک ان روی خودش را هم نشان داد خخخخ مرسی گلم فردا منتظر ادامه ش هستم بووووووووووووووس
ولله من فقط میتونم بگم که باید منتظر باشیم و ببینم که اصل داستا این فیک از چه قراره واس اون قسمت خاک بر سریشون هم من هیچ حرفی واس گفتن ندارم ://// بوس بوس خواهش میشود
جونننن به قسمت بعدددددددددد آخی دونگهه بچگیش چه از خودگذشته و مهربون و دوست داشتنی بودهههههه خیلی خیلی مشتاقم ببینم گذشته باهاش چه کرده هیوک که این الان اینجوری شده؟؟؟؟؟؟؟ مرسیییییییی
الان یه چند ساعت دیگه میرم که پارت بعدی رو آپ کنم در قسمت های آینده از این فیک دلیل رفتذر های دونی نمایان میشه خواهشششششششششش
میشه رمز و بگین
من هرچى فکر کردم و هرچى گشتم جواب رو نىافتم
مىشه رمز رو برام بفرستىىیkimitab.44@gmail.com
این هیوکی تاحالا اب ندیده بود وگرنه شناگر ماهریه مرسی الی
آخ جون داریم به جاهای حساس میرسیم . من از الان شیفته قسمت بعدیم
مرررسی عزیزم
in 2 ta aliyan ashegheshonam .mamnon ali bod
خواهش میکنم
ممنون عزیزم
خواهش میکنم چینگول
ببخشید این دو تا بچه چند ساله بودن؟! من برم سرم و بکوبم تو دیوار؟!
این انچووی رو بگو اخر سر از دونگهه زد جلو نه به اولش که به شدت مخالف بود نه به الان که خودش شروع کرد
مرسی الیشا جونی
نه نه عمو آرامش خودت حفظ کن حالا اینا یه بچگی کردن شما به بزرگی خودتون ببخشید
هیوکجه هم فیلمش بود که نشون میداد از دونگهه خوشش نمیاد
خواهش میکنم
vay ye modat nabodam koli aghab oftadam man faghat 7 ghesmat khondam fk konam vali aliye in fic dosesh daram
واییییییی گریه نکن من هم دوستش دارممممT_T
O_o جزغله بچه!!!:/ یه سوال به این فکر نکردن که اگه هائه بگه هیوکه، اون یکی رو بکشم:/ به هر حال هائه که زنده موندش برای اونا مهم نبود:|
نه نمیکشنش...مگه حرفای اون مرده رو خوب نخوندی که گفته بود هیوک رو نگه میدارن و اون یکی رو میفرستن واس پدر مادر هیوک
خیلی عالی بود عکس اخرش که نگو
مرسی عزیزم
خواهش میکنم :) قابل شمارو نداشت
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ابــــــــــــــــــــــــــــــرفرززززززززز! =:O
الیشا! چشما و گوشای من معصومتر از این حرفاس که بخوان توسط دوتا بچه جغله و فسقلی به درجه بالایی از انحراف برسن!!! آخرالزمان شده بخدا! :0
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو//\\ســـــــــــــــــــــــــــــــه؟!=O
لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ//\\ب؟!o O
عــــــــــا//\\شقتم؟!=|
عاغا، من یادمه وختی پنج سالم بود منو تازه از شیر و پوشک گرفته بودن!:|
البته حالا که فکرشو میکنم میبینم منم برای اولین بار عشق رو تو همین دوران تجربه کردم!-_-
تا مدتها-شاید قریب به 5سال-هنوز نتونسته بودم با غم دوری پوشک کنار بیام!:/ ینی بااااورم نمیشد واسه همین به مدت چهارپنج سال وختی صبح از خواب پا میشدم از تعجب شاخ درمیوردم!×D نگو اون گل و بلبلای رو تشکم طی عملیات آبیاری دیشب بوجود اومدن!:|||||
درد عشق سخته،اونم تو این سن! TT
بگو دونگهه از کِی و کجا از عشق ضربه خورده! اونهیوک نامرد بعد اونهمه دل و قلوه دادن و فداکاری دونگول،قالش گذاشته و رفته!....عخیییییی!!!
بچه های این دوره زمونه چه قلنبه سلنبه هم حرف میزنن! یادمه من زمانیکه هم سن اینا بودم؛تازه کشف کرده بودم مامان به جنس مؤنث میگن،بابا به جنس مذکر! آخه تا مدتها به مامانم میگفتم بابا،به بابام میگفتم ماما! =||||||||| البته یه وخت فکر نکنین من زیادی اسگول بودما،نه! من فقط یه بچه ی چشم و گوش بسته بودم!:-))
وای که چقد خاطره تعریف کردم امروز!
اوه اوه....حالاس که دونگهه به غلط کردن بیفته! بله! باید اون روی شیطانی هیوکجه رو هم ببینه تا دیگه به فکر لاس زدن و اذیت کردنش نیفته! حالا خوبه هیوکجه خیلی خجالت کشید اگه نه در عرض صدم ثانیه از دونگهه فقط همون لباساش میموند! بعله....فعلا که ایونهه رو عشقه!
در ضمن بالام شمایی فرزندم!....ممنون بابت ترجمه
عمو این نویسنده مون مشکل روحی روانی داره...شما لطفا به خودت نگیراخه یکی نیست بهش بگه اخه فلان فلان شده کجای دنیا بچه پنج ساله از این کارا بکنه...حالا درسته فیکش قشنگه ولی گه گاهی مابینش خیلی شرو ور میگه
حالا من به بزرگی خودم گذشت بکنم شایییییید!
خواهش میکنم...وهنوز هم معنی بالام رو نفهمیدم...ولی قابل شمارو نداشت
سلام صبح بخیر
ای جونم بچگی داداشمو انقده عاشقشمممم حد نداره
الهیییی نازییییی ایونهه کوچولوم .. از بچگی نفس همن و دلبر ایونهه شیپرا
بسی کومایو نخسته
سلام(از اونجایی که الان ظهر هست که دارم جواب میدم)ظهر شما هم به خیر
ازبدو تولد ایونهه بودن
خواهش میکنم
بچه رو چه ب بوس؟ :| خجالتم خوب چیزیه :| :)))
چه میدونم ولله :/ گویا والدینی وجود نداشتن که گوشاشون رو براشون بچیچونن
اینهیوک برنگشت پیش دونگهه؟!حتما مشکلی پیش اومده!
خخخخ...سونگمین چه نقشه ای کشیده واس این 2تا!!والبته کیوهیون!
ممنون
خوب باید منتظر قسمت های بعدی باشیم تا اصل ماجرا رو بفهمیم :)
خواهش میکنم
وایی یعنی بعد از اون اتفاق هیوک دیگه برنگشته دنبال دونگهه؟
اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مطمئنا یه اتفاقی افتاده وگرنه هیوک اینقدر بی عاطفه نیست
به به می بینم که هیوک ان روی خودش را هم نشان داد خخخخ
مرسی گلم فردا منتظر ادامه ش هستم
بووووووووووووووس
ولله من فقط میتونم بگم که باید منتظر باشیم و ببینم که اصل داستا این فیک از چه قراره
واس اون قسمت خاک بر سریشون هم من هیچ حرفی واس گفتن ندارم :////
بوس بوس خواهش میشود
سلام و ممنون
اخ جون لحظات کل کلی شروع شد دلم برا سربه سر گذاشتن اینا باهمدیگه تنگ شده بود.
ادامه بده هیوکی تو میتونی
سلام وخواهش میکنم
اینا که رفتن تو حال هوای سایلنت...دقیقان کل کلشون کوجا بود :/
ماهیم چقدر اذیت شده
یکی بیاد جلوی هیوکی رو بگیره عنان از کف داده
مرسی عزیزم
پخخخخخخخخ...خود دونگهه اینقدر کرم ریخت که هیوک اینجوری شد
خواهش میکنم
اخی بمیرم برای ماهیم . چه بچگی داشتن باهم الان هیچکدومشون چیزی یادش نیست ؟!! قلب ماهیم شکسته عررر . هیوک وحشی خخخ
ممنون
خودتون هیوک اینجوری میخواستین دیگههههه
باید بذاریم فیک پیش روی کنه که متوجه بشیم کلا چی به چیه
خواهش میکنم
سلامممم عزیزممم. مرسی.
الهی دونی از همون بچگی از خود گذشته بوده...
مینی..
سلام برشما
دونی فداکار...ملقب به دهقان فداکار
قابل شمارو نداشت
ممنوون عزیزم
خواهش میکنم
جونننن به قسمت بعدددددددددد
آخی دونگهه بچگیش چه از خودگذشته و مهربون و دوست داشتنی بودهههههه
خیلی خیلی مشتاقم ببینم گذشته باهاش چه کرده هیوک که این الان اینجوری شده؟؟؟؟؟؟؟
مرسیییییییی
الان یه چند ساعت دیگه میرم که پارت بعدی رو آپ کنم
در قسمت های آینده از این فیک دلیل رفتذر های دونی نمایان میشه
خواهشششششششششش
خیلی خوب بود مخصوصا رمزت گلم و این دو مرغ عشق در اخر مرسی خانم گل
پخخخخخخخ تو فکر بودم گفتم نکنه یکی رمزو متوجه نشه
خواهش میکنم سمبلی
ژوووووووون
خخخخخخخخخ