مرا ببین پارت 18

linda

دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 20:14 http://2haddict.vcp.ir/

ای وایی این دونگهه چقدر بدبخته
بدبخت تر از اون هم هیوکجه
اخه این چه اقبالیه که اینا دارن
مرسیییییییییییی

fatemechoi

دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 10:43

سلام میترا جونم
چرا اینا زودتر به هیوکی نگفتن حالا چطوری میخوان پیداش کنن؟
وااااایییییی دونگهه دیوونه نشهههههه
خوبه بازم یه سرنخ دارن
این فیک خیلی قشنگه واقعا حیف که قراره دو قسمت دیگه تموم بشهولی امیدوارم کارای بیشتری از عسل بانو بخونم قلمش محشره
ممنون عسل جان
ممنون میترا جونم

سانگهوا

دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 03:20

مرسی عزیزم

aramis

یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 23:28

اینبار دیگه هیوکیه که کتک میخوادا...
واقعا خیلی عجله کرد... سه سال مدت زمان کمی نبود که بتونه دوباره به دونگهه اعتماد کنه... نمیدونم والا...
ولی خیلی دلم واسه دونی طفلی سوخت
ممنون خانومی...
میترا جون دست گل شمام درد نکنه عزیزدلم

مرا ببین

یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 19:37

از تک-تک دوستانی که برای این قسمت نظر گذاشتن سپاسگذارم
یه ب غ ل محکم برای همتون و لطفی که بهم دارین
وقتی نظرا رو میخوندم از اینکه ح حس تون بهم گفتین ل ذ ت بردم
ممنونم
واقعا ل ذ ت بردم

sara83

یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 12:45

مرسی عزیزم خیلی عالی بود خسته نباشی

لیلا

یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 00:48

2قسمت دیگه؟!چرا من همیشه توقع دارم داستانای شما طولانی ترباشه!شایدچون موضوع خوبه فک میکنم جای کار داره هنوز داستان!‏
اینهیوک چرا نگران دونگهه نمیشه؟!باوجود اینکه خیانت دیده،ولی چون هنوزعاشقه،بایداول ازحال دونگهه مطمئن میشد!!بعد ول میکرد!‏
شیوون ولیتوک هم خسته نباشن!اینقد خبرو نگه میدارن تا یکی سکته کنه!اوندفعه که مریضی اینهیوک به دونگهه نگفتن،اینم که ایندفعه!‏
اگه هپی اند هم نباشه،امیدوارم جالب تموم بشه!‏
ممنون

tarane

یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 00:23

سلام گلم.
کارای اینا رو تصمیم های عجولانه و غیر منطقی شون خراب کرد .
از یه طرف هیوک حق داشت . اون میترسید دونگهه دوباره ولش کنه و همین که دید دونگهه نیست فکر کرد ترسش به واقعا تبدیل شده . ولی عجله کرد زود رفت یه روز صبر نکرد .شاید اصلا خدای نکرده بلایی سر دونی اومده بود.
بعدم که دونگهه اومد دنبالش نبود . حالا هم که بقیه زودتر به هیوک نگفتن دونی منتظرشه اونم گذاشت رفت . واقعا ادم میمونه چی بگه .
من فکر میکنم هر دو واقعا زجر کشیدن .
پدر و مادر دونگهه هم این همه وقتو ول کردن همین که به این موقعیت حساس رسید یاد پسرشون افتادن ؟ واقعا که .
پایانش رو اصلا نمی شه حدس زد ولی امیدوارم شاد باشه.
ممنون عزیزم. عالی بود.

طاهره

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 23:57

ونی طفلک فقط نصف روز نبوده اینا این همه آشوب راه انداختن. اونم بیهوش بود نه عمدی.
یعنی بقیه رو بزنم له کنم حالا هیوک بی اعتماد بود شما فکنکردین بلایی سرش اومده باشه.
هیوک هم که فرت قرت قهر میکنه. تا دونگهه رو نکشه ول کن نیست.
مرسی عزیز دلم

m&e&d

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 21:07 http://http:

سلام و ممنون.
واقعا سگا موجودات دوستداشتنی و باوفایی هستن تو دنیای مجازی هم خیلی کارا ازشون میبینیم که واقعا غیرقابل باوره,
لیتوک و شیوون قربونشون برم با این سوپرایز کردنشون گند زدن به همه چی ناخواسته.
حقیقتا نمیتونم بگم کی بیچاره تره چون هردوشون زجرمیکشن منتهی باافکار منحصربه خودشون,اینم تقصیرکسی نیست,زدوست داشتن بی نهایت دیوونه هم میکنه بعضی وقتا.
ممکنه هیچ بعید نیست که هردوشون دیوونه بشن چون عشقشون به همدیگه فراتراز هرچیزی و دیوانه واره بنابراین منطقیه اگه دیوونه بشن وتو دنیای حقیقی هم داشتیم همچین کسیارو .
مهم نیست اندش هرجوری که قلمت تو رو بدنبال خودش میکشه

Sheyda

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 20:57

ایونهه دیوونه واقعی هستن
ماهیم چه زود به زود غش میکنه
پایان خوبی در انتظارمونه
مرسی عزیزم

yasaman

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 20:45

بابا جان جدتون این همه وقت ملت خوندن اخرش هپی اند باشه

زهرا س

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 19:36

بیچاره هائه! اون از همه بیچاره تره
به نظر من زندگی این دوتا به خاطر دخالتهای شیوون خراب شده!

sss501

شنبه 4 مهر 1394 ساعت 19:05 http://8pic.ir/images/utew765etm00rr30jhia.gif

سلام عصر/شب بخیر..
عههه منم چوکو و یوکی سگ کوچولوی دونگهه داداشیم و رکسو خوشم میومد
توبی چ باوفاست..
هیوکیییی یککم صبر میکردی خو...
الهییی آجیش بمیره این بچه دق میکنه که..حالا هیوکو چجوری پیداکنه؟

بسی کومایو نخسته