EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

سرزمین انسانها - S2/ P1

دوباره سلام


اینم از اولین پارت از فصل دوم

درباره این فصل باید بگم که زوج اصلیش ایونهه هست

و زوج های فرعی شیچول و کیومین هم داره

هپی اند هم میباشد

اون پارتهایی که انسی داشته باشن هم قبلش بهتون میگم که اگه دوست نداشتین نخونینش


درباره آپ این فیک باید بگم که فکرنکنم بتونم منظم آپ کنم! 

چون که دانشجو هستم و بعضی روزها میرم یونی و بقیه روزها رو باید  درس بخونم

پس یه روز رو نمیتونم برای آپ مشخص کنم

اما قول میدم  خیلی منتظرتون نذارم. 


اینم بگم که من همچنان لپ تاپم داغونه و دارم فیک رو با گوشیم آماده و آپ میکنم. دیگه خودتون ببینین چه بدبختی دارم میکشم. 

بابت کامنت های جواب داده نشده عذر میخوام و از همین جا از همتون ممنونم که کامنت میذاشتین، درسته که نمیتونستم جواب بدم ولی میخوندمشون و انرژی میگرفتم. پس لطفا ازم ناامید نشید و بازهم برام کامنت بذارید 

این فیک فعلا رمزی نیست!!! 

بفرمایید ادامه مطلب



 

پشت میزش نشسته بود و پرونده های مالی شرکت که مینهو براش به دفترش برده بود رو بررسی میکرد. حساب ها به نظر درست میومدن. هزینه های خرید و فروش با ارقامی که تو پرونده وجود داشت هم خونی داشتن. چند روز قبل با زیرکی مناقصه ای رو برنده شده بود که جزئیات اون هم تو پرونده بود، از اون مناقصه سود زیادی به دست آورده بود. پرونده نشون میداد که مینهو کارش رو درست انجام داده اما ته دلش بازهم بهش اعتماد نداشت. مدت زیادی بود که به هیچکس اعتماد نداشت. البته به هیچکس جز کیوهیون. تنها کسی که تو دنیا براش باقی مونده بود. دوستی که برعکس همه حتی مادرش تو هیچ شرایطی تنهاش نذاشته بود.
.
شنیدم که کسی در زد ولی شخص پشت در بدون اینکه منتظر جوابی از جانب من باشه وارد دفترم شد. نیازی نبود کسی که وارد شده رو ببینم تا بشناسمش... غیر از کیوهیون هیچکس جرأت انجام همچین کاری رو نداشت. همینطور عطر مردونه اش رو خوب میشناختم. پس همچنان به بررسی پرونده رو به روم ادامه دادم. دقایقی به سکوت گذشت.
کیو: جدیدا اخلاقای خیلی بدی پیدا کردیا!!!!
در حالیکه خودم رو مشغول نشون میدادم گفتم: سلامت کو بچه؟ 
درواقع کار خاصی هم نمیکردم و فقط به برگه های داخل پرونده نگاه میکردم ولی چون باعث حرص خوردن کیو میشد ادامه اش میدادم. ناگهانی پرونده رو از دستم قاپید و درحالیکه به برگه های داخلش نگاه میکرد گفت: وقتی من اینجام فقط باید به من توجه کنی.
روی یکی از مبلها  نشست و پرونده رو هم بست و کنار خودش گذاشت. واقعا بعضی وقتها مثل بچه ها رفتار میکرد.
-: واس چی باید بهت توجه کنم؟ نکنه فکر کردی دوست پسر منی؟!
کیو: نکنه شک داری؟ باید بدوزمت به تخت تا باور کنی؟
-: تو میخوای من و بدوزی به تخت؟؟ مگه خوابش رو ببینی.
کیو: خوابش رو که زیاد میبینم. بدم نمیاد تو بیداری هم تجربش کنم.
برای چند لحظه به هم نگاه کردیم و بعد هردو زدیم زیر خنده. کیو تنها کسی بود که باعث خندیدن این روزهام بود. اگه نبود شاید تاحالا این زندگی مزخرف رو تموم کرده بودم.
گفتم: تا اینجا اومدی این چرندیات و بگی؟
کیو: خودت چرند میگی. شنیدم بازم یکی رو بدبخت کردی اومدم ببینم میخوای چیکارکنی.
-: کی حامله اس؟؟
کیو از خنده منفجر شد. وسط خنده هاش گفت: منظورم اون نبود من//حرف.  بالاخره خندیدنش تموم شد و گفت: شنیدم تو آخرین مناقصه ترکوندی. کمپانی King  (کمپانی آمریکایی سراغ نداشتم اسمش رو بگم، در همین حد عقلم رسید ( شما فرض کنید همچین شرکتی وجود داره ... سوری) داره ورشکست میشه.
-: میخواستن با من درنیفتن. اون موقع که دیوید (صاحب شرکت کینگ ... مثلا) جلو من قلدری میکرد باید به اینجاش هم فکر میکرد.
کیو: تو داری تو حرومزادگی رو دست من بلند میشی. اون بدبخت کی واسه تو قلدری کرد؟؟؟
-: الان داری طرف اونا رو میگیری؟؟
کیو: من طرف کسی رو نگرفتم ایونهیوک، فقط دوست ندارم ببینم برای خودت دشمن تراشی میکنی. دیوید میتونه خطرناک باشه. این پروژه برای تو اونقدراهم بزرگ نبود ولی برای اونا میتونست نجاتشون بده. اینا امرکایی هستن، هرکار خلافی از دستشون برمیاد. میترسم برات دردسر درست کنن.
-: لازم نکرده نگران من باشی. از پس خودم برمیام ....
کیو: تقصیر منه که نگران تو میشم.
-: بسه بابا توام. خبر تازه ای نداری؟
کیو: اوممممم .... خبر تازه .... آخرین خبری که دارم اینه که کیم سکته کرده.
-: کیم؟؟ کیم دیگه کیه؟
کیو: کیم دیگه. همون اشراف زاده ای که پسرش هیچول تو مهمونی گفت گ//ی شده.
-: آهان یادم اومد. خو این کجاش مهم بود؟
 کیو: از تو بعیده، وقتی کیم تو کماس و پسرش هم نتونه از پس اوضاع کمپانیشون بربیاد طبیعیه که رو به ورشکستگی میرن.این یعنی یه مشت لاشخور میفتن رو اموالش.
-: خیلی خوش شانسه که من لاشخور نیستم. وگرنه کارش تموم بود.

+++++++++++++++++++

از اونجایی که بیشتر وقتم رو توی مطبم میگذروندم رفت و آمدم به خونه ی پدریم برام سخت بود و وقتم رو تلف میکرد. مامان و بابا هم بیشتر سال رو خارج از کشور بودن پس فرقی هم نمیکرد که اونجا برم یا نه، درهرصورت من معمولا تو خونه با خدمتکارها تنها بودم. واحد بغلی مطبم رو خریدم و همه ی وسایل مورد نیاز زندگی رو اونجا چیدم. یک در هم تو دیوار مشترک بین دوتا واحد گذاشتم. دیگه فاصله خونه تا مطبم فقط یک در بود. خونه چندان بزرگی نبود و به پای خونه پدریم نمیرسید ولی من توش آرامش داشتم. یه خونه کوچیک با دوتا اتاق خواب که یکیش برای مهمون بود و خوب ... درحال حاضر کیم هیچول تو اون اتاق زندگی میکرد.
اون بیمار من بود. دو سه روز پیش مادرش اون رو به مطبم آورد. از لحظه ی اولی که دیدمش محو زیباییش شدم. باورم نمیشد پسری به این زیبایی وجود داشته باشه. انگار نقاشی شده بود. اولین باری بود که تو یک نگاه دلم میلرزید. اما اون پسر بعنوان بیمار بهم مراجعه کرده بود و باید میفهمیدم مشکلش چیه پس محوش شدن رو تموم کردم و به حرفای مادرش گوش دادم.کیم هیچول 29 ساله ... تو یه تصادف بزن در رو نزدیک ترین دوستش که براش از برادر عزیزتر بوده رو از دست میده. این خودش به اندازه کافی بد هست ... و بدتر میشه وقتی که هیچول شاهد این تصادف بوده و جون دادن اون پسر رو به چشم دیده. اینطور که مادر میگفت بعد از اون حادثه هیچول دیگه نه کلمه ای حرف زده نه غذا خورده و نه به کسی نگاه کرده. اون حتی قطره ای اشک نریخته بود.
برای مداواش اون رو پیش خودم نگه داشتم. لازم بود که بهش نزدیک بشم و باهاش ارتباط برقرار کنم. باید اون رو از خلأی که برای خودش ساخته بود بیرون میاوردم ... البته این ها دلایلی بود که برای مادرش آوردم. خودم خوب میدونستم که علتی قوی تر از اینها باعث شده بخوام اون رو پیش خودم نگه دارم ... من تو اولین نگاه به اون پسر زیبا دل بسته بودم. من یه روانپزشک بودم که با مردهای اطرافش یه فرق مهم داشتم ... من گ//ی بودم.
++++++++++++++++++++
چانگمین: 
بعد از اون شب لعنتی، شبی که ... نه .. نمیتونستم مرورش کنم. بدترین اتفاقی بود که تو تمام زندگیم افتاده بود. الان تقریبا بیشتر از یک هفته از از اون اتفاق میگذشت ولی برای من انگار که هر لحظه اتفاق بیفته تازگی داشت. برای یونهو هم همینطور. یونهو یکی دو روز اول مدام پشت میزی که آخرین بار ... آخرین بار با دونگهه اونجا نشسته بودیم مینشست و گریه میکرد. حال منم بهتر از اون نبود. اصلا نفهمیدم کی به اون بچه انقدر وابسته شدم که رفتنش زندگیم رو بهم ریخته بود. وقتایی که با دست انداختنش میخندیدم و اون لبهاش رو آویزون میکرد. وقتایی که قیافه متعجبش مثل ماهیا میشد و ... هیچول باهامون دعوا میکرد که فقط اون حق داره ماهی صداش کنه. ( همه ی ما شدیدا بهش دل بسته بودیم. بعد از اون شب دیگه بار رو باز نکرده بودم. یونهو هم پاش رو تو بار نمیذاشت. هیچکدوم دیگه دل کار کردن نداشتیم و همینطور ... طاقت دیدن جای خالی اون رو.
رفتن اون ماهی خانواده کیم رو هم نابود کرد. وقتی بهشون خبر تصادف رو دادیم آقا و خانم کیم به سرعت خودشون رو به بیمارستان رسوندن. انقدر حالشون بد بود که نشد خبر اصلی رو بهشون بگیم. نتونستیم بگیم دونگهه ترکمون کرده. دکترها که دیدن ما نمیتونیم این خبر بد رو به زبون بیاریم بالاخره خودشون همون شب خبر رو بهشون گفتن. آقای کیم که از شوک خبر قلبش گرفت و سکته کرد و همسرش هم انقدر بی قراری کرد که از حال رفت. مادربزرگ کیم هم از شنیدن خبر فوت دونگهه و سکته ی پسر خودش از هوش رفت و دیگه به هوش نیومد. اون شب به وضوح از هم پاشیدن اون خانواده رو دیدم. فکرنمیکردم اونها دونگهه رو خیلی دوست داشته باشن ولی انگار اشتباه میکردم. هیچول وقتی بهوش اومد خیلی بی تابی میکرد. بهش گفتیم دونگهه تو اتاق عمله و اون هم بدون مکث به سمت اتاق عمل دوید. من و یونهو نتونستیم مانع ورودش بشیم. با جسمی مواجه شد که روی صورتش با ملحفه سفید پوشونده شده بود. وقتی وارد اتاق شدیم که هیچول ملحفه رو کنار زده بود و به صورت آروم دونگهه خیره شده بود. تابلوی غم انگیزی که روبه رومون درحال ترسیم بود توان حرکت رو از هممون گرفته بود. هیچول دستش رو بلند کرد و روی گونه ی سرد دونگهه گذاشت. قطره اشکی رو که از چشمهاش چکید دیدم... تنها قطره ی اشکی که تو این مدت ریخت.  بالاخره چندتا از پرستارها گرفتنش و اون رو از اتاق بیرون بردن. هیچول هیچ تقلایی نکرد و فقط به رو به رو خیره شده بود. برقی که همیشه تو نگاه هیچول میدیدم دیگه وجود نداشت. با رفتن دونگهه روح هیچول هم همراهش رفته بود. انگار هیچول دیگه تو این دنیا نبود.
خانم کیم از طرفی نگران حال شوهرش و هیچول و درگیر مراسم های مادرشوهرش و از طرف دیگه شکسته بود از غم از دست دادن دونگهه. پیش همسرش موند و هیچول رو پیش روانپزشک فرستاد ... دکتر چویی شیوون!!!

نظرات 23 + ارسال نظر
soojin شنبه 22 آبان 1395 ساعت 09:12

بمیرم برا هیچولم الهیییی نابود شدم
ماهی من
ممنون گلم من رفتم پارت بعد

sahar--tjr سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 21:55

هققققق....هیچوللللل

عسل-دریا یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 12:11

من الان واقعا نمیدونم چی بگم
بغض کردم

عزیزم

طاهره پنج‌شنبه 7 آبان 1394 ساعت 12:40

سلام نی نی جان میدونم دیر دارم نظر میزارم ولی خب واقعا خدایی وقت نمیکردم.
یعنی چی دونگهه مرده؟ تصلا طاقت اینکه یکی دیگه وارد ماجرا بشه جای دونگهه خوشم نمیاد. مگه اینکه این دونگهه نبوده باشه و اون یارو که شبیه دونگهه بود چی بود ادن فککنم اون دونگهه بوده باشه. ولی خب ما با این دونگهه مرده اخت شده بودیم و دوسش داشتیم.بدبخت هیچی از زندگیش نفهمید که. دوس داشتم حداقل از این به بعد ی زندگی خوبو شروع کنه.
چولا هم که هیچ کلا پوکونده شد ولی وونی جمعش میکنه.
مرررسی عزیزدلم.دستت طلا

سلام گلی، اکشالی نداره عزیزم
اون دونگهه راهی به هیچول نداشت و هرقدر میگذشت زخمی تر میشدن
کمی صبر داشته باش، ایشالا اتفاقاتی که قراره بیفته رو دوست میداری
بلی شیوون اینجاس که جمعش کنه
خوهش گلم

sss501 سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 17:28 http://8pic.ir/images/utew765etm00rr30jhia.gif

salam miss u
akh jun seri 2 ham dare
ehtemalan man b moghe natunam beresam va bekhunam
ba ejaze majburam sabr konam tamum she va bad down konam bekhunam o cmesho bezaram.
mer30 az zahmatat va meeeer30 ksizene 2 sham miupi..basii mamnoon o nakhaste

سلام عزیزم
بلی فصل دو داره، اونم چه فصلی
اکشالی نداره گلی، هرطور راحتی
فدااااات
خوهش میشه

زهرا یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 23:17

سلام عالی بود مرسی الاهی بمیرم واسه دونگهه بیچاره هیچول

سلام گلی
خدانکنه
خوهش میشه عسیسم

*marziyeh* یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 00:20

سلااااااام نیلوفر جونی. خوبی خوشی؟؟؟؟؟
بابا کجایی دلمون از تنگ شدن هم گذشت خب!

عاغااااااااا خب گفتی زوج اصلیش ایونهه است. تو جواب نظراتم گفتی دونگهه مرده.

اگه فقط اگه کسی این وسط بخواد بیاد که اسمش دونگهه باشه و این چیزا....
و یا اینکه دونگهه فصل قبل دونگهه نبوده باشه، سر کار بوده باشیم.
اساسی کلاهامون قاطی میشه.

ولی خب شروع فصل دوم رو دوست داشتم.

مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییی

سلام گلی
فدااااای تو
بلی هم ایونهه اس هم دونگهه زبونم لال مرده
یه کوچولو صبر داشته باش متوجه میشی قضیه چیه، خخخخخ
خداروشکر
خوهش میشه

sara83 شنبه 25 مهر 1394 ساعت 16:51

خیلی عالی بود خوب بود امیدوارم اخرش خوب تموم شه مرسی عزیزم

فدات
این فصل هپی انده!!
خوهش میشه گلی

monster petal جمعه 24 مهر 1394 ساعت 17:49

سلام
وای اگه اخر فصل یک نمیفهمیدیم دونگهه زنده است من الان تو کما بودم ... غصه خوردن هیچل منو کشت :-(
اخ جوووووون شیوون وارد ماجرا شد
خیلی منتظرم ببینم چه خبر میشه
موفق باشی دوستم خوب درس بخون.هر وقت وقت شد بنویس
من سعی میکنم پایداری کنم تا قسمت بعد
مرسی وخسته نباشی

سلام
دونگهه زنده نیست که
الهی
بلی وونی وارد میشود
فتاااااات
خوهش میشه عسیسم

مینو پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 23:53

سلامم عزیز چطوری
اخ جووون فصل دومم
تابلوعه که الکی گفتن ماهی مرده
موقعه هایی که وقت بیکاری داری بزارش درس مهم تره

سلام گلی

الکی نگفتن که
فدااااات

TNT پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 21:28

اوه مااااااااااااااااااای گاد
دروووود بر این شروع طوفانی!!!!! چ شود این فصل!!!!!
وای خدای شیوون !!! یکی اشکامو جمع کنه!!!
دهنم سرویس منتظر تلنگرم فقط!!!!خخخ
دستت مرسی چینگو!!!!

سلام گلم

الهی
خوهش میشه عسیسم

زهرا س پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 09:36

دونگهه مرد؟!!!
چقدر اون یارو بد بود که همچین کاری کرد

سلام گلی
اوهوم
یارو خر بود، خررررر

mino پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 07:11

بمیرم هیچول دیوونه شده !!!
یونهو و چانگمین خودشونم باور نداشتن اینقدر ماهی رو دوست داشتن
اخی مادر بزرگ‌مرد؟!! پس دونگه رو دوست داشت .
ممنون عزیزم دونگهه که زنده وگرنه خیلی ناراحت میشدم کککک
مرسی

سلام گلی
نگران نباش، شیوون خوبش میکنه
مادربزرگه طاقت اینهمه خبر باهم رو نداشت، چولا گ.ی شد، دونی مرد، پسر خودشم سکته کرد!
خخخخخخ خوهش میشه

m&e&d پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 00:51 http://http:

سلام وتشکر
با این وضع قاراشمیش چی دارم که بگم .همه درب وداغون و توفاز دپرسی و مرگ ومیر و روانپزشک و جسدو حامله و لاشخوروعصبانی و دیگه ,,,,,.
از اینا گذشته وای از حاضرجوابی کیو خیلی خوشم اومد زد هیوک رو نابود کرد.
خیلی فیک قشنگیه منتظر ادامش هستم.ممنون عزیز

سلام گلی
قبول دارم قاراشمیش شده ولی از پارتهای بعد بهتر میشه (فک کنم البته)
خخخخخ کیو است دیگر
قلبووووونت، خوهش میشه

tarane چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 22:57

سلام عزیزم.
من فصل اول رو دانلود کردم و خوندم .خیلی قشنگ و پر احساس بود . واقعا دستت درد نکنه .
این فصلم عالی شروع شد .کارت حرف نداره. خسته نباشی.

سلام گلی
کار خوبی کردی
خوشحالم دوستش داشتی
قلبوووونت
خوهش میشه

mohadeseh چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 22:08

man heehae mikham...ghosam migireh...kyumin kheili dos daram

سلام گلی
پ شیوون چی؟؟ ایونهه دوس داشته باش دیگه
کیومین

zara چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:42

نی نی؟؟دایی جووووووووووون ؟؟؟؟؟؟؟ینی چی دونگهه مرده؟؟؟؟؟؟؟پس چطوری قراره ایونهه باشه دخترم؟؟؟؟؟ وااااااااااااای مرسی گلم عااااااااالی بود منتظر ادامشم بوووووووووووووووس گندهههههههههههههههههه

سلام دایی
دونی
میشه دایی، صبرکن
خوهش میشه
فدااااات

Sheyda چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:19

یعنی چی ؟اینا که با چشمهای خودشون دیدن ماهیم مرده
اینا همش زیر سر گیون سوکهاون یه نفر دیگه رو جای ماهیم گذاشته
این فیک از این همین اول کلی گره داره
هیوکی هم که به نظر آدم شیطون و خبیثیبه نظر میاد
مرسی عزیزم

سلام گلی
اوه، عصبانی نشو میتلسم
گیون سوک خره، ولی کسی ندیدتش که
سیزن یک کلی گریه داشت، سیزن دو وضع فرق میکنه
هیوکی
خوهش میشه عسیسم

نگین چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:10

ای جانم هائهههه
مرسی گلم

نظراتت تو حلقم
مختصر و مفید
خوهش میشه

باران چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:09

سلامممم عزیزممم . مرسی.
یعنی زدی همه رو پوکوندی ها...
اگه دونی نمرده خواهشا زودی بیارش ...بعدش چولا خودش رو کشت تا به دونی برسه بعد هیوکی میخواد بپره وسط!!!.

سلام گلی، خوهش میشه
خخخخخخ
دونی که مرده ولی ...
بصبر عسیسم... بصبر

nafas چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 21:08

من فصل اول رو یوهو خوندم اخرش موندم تو خماری خودت تو تلا خبر دپشو میزاری ؟اگه خودت میزاری همونجا نظرمو بگم چون تو وب نظر گذاشتن سخته

سلام گلی
خوب کاری کردی
بلی، توتلگ تو همه گروه های نوچت خبر آپش رو میدم
خوشحال میشم نظرت رو بشنوم

fatemechoi چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 18:51

سلام عزیزم
من که فصل اولشو نخوندم ولی فصل دومش عالی شروع شد
یعنی دونگهه واقعا....
ممنون عزیزم امیدوارم منو به عنوان یه خواننده ی چدید که نه به عنوان یه دوست قبول کنی

سلام گلی
چرا نخوندی؟؟
کل فصل یک برای دانلود گذاشته شده، تو قسمت فیکهای تموم شده
بلی ... واقعا
فدای تو دخمل، خوش اومدی

تینا چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 18:42

سلام گلم
با این وضع اتفاقات اصلا نمیدونم چی بگم
فقط مرسیییییییی

سلام گلی
خخخخخ، امیدوارم دوستش داشته باشی
خوهش میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد