EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

EunHae is real

ما رو که میشناسین ولی برایه کسانی که ما رو نمیشناسن ! سوجوووو عشق است تمام .

تو فقط ماله منی لی دونگهه 3



سلااااااااااام عرض شد الان میگین این از کجا پیداش شد
میدونم ستاره سهیل شدمو کم پیدام ولی واقعا واقعا ... کارام فوقه سنگین شده و من بینهایت بیانه !
خب نویسنده قسمته جدید رو بهم داد و منم آپش کردم 
یادم هم هست remote  نصفه مونده میخوام عینه فیکه savior  یهویی کلشو برا دان بذارم اینطوری بهتر نیس ؟؟
باز اگه پیشنهادی دارین بگین !!!
و حالا بشاتابید به ادامه ....


 

 ایونهیوک صورت دونگهه رو در هرچیزی ، هرجایی و هر صورتی میدید.

جونگ داشت در لیوان های مشروبشون نوشیدنی میروخت، به ایونهیوک کسی مثل احمقها داشت لبخند میزد نگاه میکرد . قبل از اینکه جونگ بتونه چیزی بگه :" منو دوست داری جونگ؟" ایونهیوک پرسید .  جونگ ابروشو بالا برد :" میدونی که دارم ، چرا میپرسی؟"

ایونهیوک از تخت پرید بیرون به سمت جونگ رفت .  بازوهاشو پشتش پنهان کرد :" تو دو تا عشق داری ، این عادلانه نیست . من پسر عروسکیِ خودمو میخوام " ایونهیوک گفت و جونگ خندید :" پسر عروسکی؟ هیوک عزیزم، تو مگه خودت یه پسر نیستی؟ گذشته از این ، یهویی چی شد ؟" جونگ پرسید ، شاتشو بهش داد. اون یکسره سر کشید . :" اون یه پسره ، 18 یا...19 سالشه . اون دوست پسر خواهرمه .  من میخوامش . اون تسلیم نمیشه .  برام اونو بیار "  ایونهیوک مثله یه بچه گفت . جونگ یه خنده ی عصبی دیگه کرد :" دوست پسر خواهرت ؟ واقعا هیوک ؟ حتی منم اونقدر پست نیستم . تازشم ، تو داری یه جوری حرف میزنی که انگار اون یه چیزه نه یه آدم . من نمیتونم اونو بدون اجازش بهت بدم . "  جونگ گفت و لبای جمع شده دوست داشتنی هیوکو بوسید.

" واقعا ؟ مثلا قبلا تو اینجور کارا اصلا انجام ندادی. از آدمات بخواه بترسوننش یا بدزدنش یا چیزی . من اهمیت نمیدم فقط انجامش بده " ایونهیوک گفت و عقب رفت تا خودشو رو تخت بندازه . جونگ سرشو تکون داد :" تو نمیتونی اینکارو بکنی ایونهیوک ، اون ازت متنفر میشه . تازه خواهرت چی-"

" اون به جهنم . اون ( دونگهه رو میگه) مال منه " جونگ درد حسودی رو احساس میکرد ، اما اون در مورد اینکه ایونهیوک بعضی وقتها میتونه چه جوری باشه بی تجربه نبود . به هر حال، اون به همه خیلی قوی گفته بود که ایونهیوک ماله خودشه و فقط خودش .

" حداقل سعی کن قلبشو باز کنی . اگه ماجرا با نقشه ی تو اصلا پیش نره اونوقت من فکر میکنم چی میتونم بکنم باشه؟  حالا، ما وقت زیادی نداریم من باید با زنم باشم " ایونهیوک به اشاره زن جونگ چشاشو چرخوند و بشروع کرد لخت شدن.

یونا آَفته بود ، به چیزی که دونگهه داشت میگفت گوش نمیکرد :" حداقل بگو من چی کار کردم ! چه طوری میتونی همه چیزو بهم بزنی؟ نگفتی که دوسم داری؟" یونا بر سر دونگهه کسی که سرش پایین بود فریاد کشید .

دلیل اینکه دونگهه داشت با یونا بهم میزد این نبود که یهویی از ایونهیوک خوشش اومده ، دلیل این بود که ، اون داشت خودشو مجازات میکرد ، خجالت زده بود ، اون فکر میکرد که لیاقت یونا رو نداره ، که تا وقتی که ایونهیوک دورو بره اون نمیتونه با یونا ارتباط داشته باشه . قلبش داشت از قلب یونا بیشتر درد میگرفت .  چون اون یونا رو بیشتر از حدی که یونا دوسش داره دوسش داشت :" م-من متاسفم یونا . ماجرا تو نیستس.این فقط" " پس چی؟ به من یه دلیل مجکم بده ! کس دیگه ای هس؟"

دونگهه سرشو تکون داد:" نه ! خدا ، نه یونا .. هیچ وقت کسی جز تو نبوده .. ولی من فکر میکنم باید به خودمون یه زمانی بدیم " یونا چشاشو چرخوند :" زمان بدیم؟ دونگهه ما داریم 5هفته قرار میزارم . در مورد چه استراحتی صحبت میکنی؟" خدایا این قرار نیست طبق نقشه پیش بره .

" نه دونگهه . من اینو قبول نمیکنم . تو داری این کارو نمیکنی . میدونم، میدونم که برادرم همه چیز و سخت و عجیب کرده و خدایا من ازش متنفرم . اون روز تو بدونی که چیزی بگی رفتی و نگو چیزی نشد . من میدونم یه کاری کرده و میخوام بدونم چی کار. فقط بهم بگو هائه . تو رو اذیت کرد؟ ا-اون کار ناجوری کرد ؟ فقط بهم بگو! " یونا گفت و به یقه ی دونگهه چنگ زد.

این داره بدتر میشه. دونگهه هیچ وقت در موقعیت هایی مثل این باهوش نبود ." یونا من .." در چشاش نگاه کرد . چشایِ گرد بزگی که هیچ وقت نمیتونست بهشون دروغ بگه . :" اون کار ناجوری کرد یونا، بدترین قسمت این بود ..... که من متوقفش نکردم " دونگهه گفت با صورتی که از شرم قرمز شده بود :" من فقط...منو تو داشتیم یه کاری میکردیم و اون کارمون قطع کرد . من فقط شهوتی بودم و خدایا تو لیاقتت این نیس..." دونگهه گفت ، بلندشد که بره :" بسه.بشین" یونا خیلی ساده گفت.

دونگهه بهش نگاه کرد و مجرمانه نشست :" من نمیتونم بگم من پاک و معصومم دونگهه .  من کارای عنی در زندگیم انجام دادم ، من کارایی انجام دادم که وقتی بیاد می آرمشون ، احساس خجالت میکنم . من فکر میکنم اگه پدر و مادرم بفهمند ، منو رد میکنند. ولی اینجوری نیست که توبی خبر باشی و هنوزم منو با این وجود دوست داری . تو منو همینجوری قبول کردی و هیچ وقت منو به خاطر گذشتم نرنجوندی . اگه دلیل اینکه تو داری باهام بهم میزنی اینه که خجالت میکشی و فکر میکنی من ازت متنفر میشم ، ازت میخوام دوبازه فکر کنی . چون من تورو با تمام قلبم میبخشم . فقط نمیخوام تورو از دست بدم ."

قلب دونگهه بر شنیدن این حرفای یونا ذوب شد . اونو به خاظر هیچی دوست نداشت . صورت یونا رو نگه داشت و همه جاشو بوسید . "دوست دارم " رو دوباره و دوباره میگفت.

بی خبر از اونها ، اونجا یه مرد موسفید بیرون اتاق یونا وایستاده بود، مشتاش اونقدر محکم جمع شده بود که بند انگشتاش سفید شده بود . فکش بهم قفل شده بود و کل بدنش دود میشد .

ایونهیوک وقتی دونگهه داشت میرفت ماشینشو دنبال کرد ، اونقدر بینشون وقفه بیوفته که دونگهه متوجهه ماشینی که دنبالش میاد نشه . وقتی که دونگهه ماشینشو به سمت یه منطقه عامی برد ، ایونهیوک ابروهاشو درهم کشید :" کجا داره میره؟ این راه خونه نیست ." دونگهه مستقیم به سمت یه جاده ی تاریک خالی رفت که به نظر میرسید به هیچ کجا میره . قبل از اینکه دونگهه بتونه دورتر بره ، ایونهیوک ماشینشو جلوش کشید ، چند اینچ دورتر از یه برخورد خطرناک .

دونگهه از ماشینش بیرون رفت :" وات دِ فاک ! کوری؟ میتونستی.." دونگهه یهو متوقف شد وقتی که دید ایونهیوک از ماشین پیداه شد:" نه ، دوباره تونه" دونگهه گفت و برگشت که بره تو ماشینش زمانیکه ایونهیوک بهش پرید و بازوشو گرفت .

" بذار برم " دونگهه داد زد :" چی کار داری که اینوری رانندگی کنی ؟ این راه خونت نیست " ایونهیوک گفت ( آخه تو چه قدر جنتلمنی) " به کجات میخوره ؟" دونگهه گفت و تقلا کرد :" دونگهه تقلا کردنو تموم کن ! فقط ریلکس باش میشه؟" ایونهیوک گفت و دونگهه بیشتر تقلا کرد :"چرا اینجوری میکنی با من! من جز خوبی با تو جور دیگه ای نبودم " ایونهیوک گفت ، صداش واقعا آسیب دیده بود :" چون تو یه متجاوز لعنتییه مرد هرزه و یه حمال هستی " دونگهه سر ایونهیوک داد زد .

ایونهیوک خیلی صدمه دیده بود . اون فقط دونگهه رو میخواست . این خیلی زیاد بود ؟ دستشو محکم رو کاپوت ماشین دونگهه کنار سرش زد . " فقط تمومش کن ! فقط به این خاطر که من بهت خیلی توجهه نشون دادم معنیش این نیس که میتونی به من گه بگی . من میتونم هر چیزی و هر کسی رو تو دنیا داشته باشم ولی من متقاعدت میکنم و این واست هیچ معنی نداره " ایونهیوک گفت .

" من گی نیستم ! من یونا رو دوست دارم ! دوسش دارم دوسش دارم دوس.." کلمه های دونگهه قط شد وقتی متوجه شد که کنار سر ایونهیوک رگش بیرون زده ، کل صورتش قرمز شده بود .

" گفتن .اسم . اونو . تمومش کن . وقتی که با منی .تو با منی. نه با اون . اون حتی تورو به اندازه ی من دوست نداره . "

دونگهه غرید :" عشق؟ تو نمیتونی اینجوری عاشق بشی ! مخصوصا مردمی مثله تو ، تو حتی عِ عشقم نمیدونی ." دونگهه ایونهیوکو مسخره کرد. :" این برخورد عصبانی قرار نیست کار کنه " ایونهیوک فکر کرد.

" بهم بگو چی دربارم دوست نداری. من تغییر میکنم . " ایونهیوک گفت . :" در مورد چی صحبت میکنی! غیر عادی بودنو تمومش کن ! من هیچی با تو نمیخوام " دونگهه گفت ، بالاخره خودشو آزاد کرد . ایونهیوک چشاشو بست . جلوی خودشو از زدن دونگهه میگرفت . نفس عمیقی کشید

" من باهات خوب بودم دونگهه . من قابل تحمل بودم . ولی الان . من نیستم . من تورو مال خودم میکنم . فقط تماشا کن"

دونگهه حتی شانه خالی نکرد : "دوست دارم تلاشتو ببینم " اون گفت و سوار ماشینش شد و دور شد.

"من سعی کردم جونگ . اون کله شقه . دارم بهت میگم اگه اینکارو واسم نکنی ترکت میکنم . " صورت جونگ به محض اینکه جدیتو تو صدای ایونهیوک شنید ، سخت شد :" چه چیزی در مورد اون خاصه هیوک ؟ تو هرکسی رو میتونی داشته باشی . چرا خودتو لکه دار میکنی؟" جونگ گفت و ترقوه ی ایونهیوک رو مکید :" یا اون یا هیچ کس . اون جز گزینه ها نیست . من میخوتمش جونگ ، خواهش میکنم ...اون خاصه"  ایونهیوک گفت و موهای جونگ رو گرفت تا بهش نگاه کنه . " اگه این کارو بکنی میزارم منو بیش از شیش یار بکنی" ایونهیوک گفت ، سعی میکرد یه معامله درست کنه .

" این جوری نیست هیوک ، تو نمیتونی فقط کسی رو ببری . در مورد خانواش دوستاش درساش و زندگیش فکر کن " ایونهیوک با رنجش جونگو به کنار هل داد :" ولش کن جونگ، احمقانه بود که ازت خواستم . من کاری که میخوامو خودم میکنم ."



 

نظرات 16 + ارسال نظر
dead پنج‌شنبه 14 دی 1396 ساعت 10:16

مردی؟!

بهله؟

سار یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 23:23

کی قسمت جدید میزاری

نفسم سهون جمعه 7 آبان 1395 ساعت 15:09

نمیزاری بقیشوووو

نفسم سهون سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 12:03

عزیزم پ کی بقیشو میزاری ما منتظریم

sss501 چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 06:37

سلاام
میس یو اند هییر سووووو ماچ
چ زوووری میگه هیوک.. البته حققم داره خو کاپل خودشو میخواد دیگه
بسی کومایووو نخسته

niloofar پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 ساعت 10:43

ادامشو نمیزاری ؟

sss501 یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 10:36

salaaaM
miss u
in hyuk velkone dadasham niiist k nist k nist..che zooriyam mige...
una is ezafi..coupele dadasham is onnnnnly hykish
komao.nakhaste

*marziyeh* دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 23:54

هووووووووووووووووووووم
هیوک خیلی جدیه.
و فاز یونا و دونگهه خیلی باحاله.
حالا دونگهه چی جوری میخواد از این فاز بیاد بیرون خدا داند.

ممنون

m&e&d جمعه 20 آذر 1394 ساعت 22:50

به به چشمون روشن شد
ای باباهیوک چقد خودخواه و یکدنده اس
حالابذاردونی یه زورگویی نشونش بذه خودش عشق کنه

linda چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 16:02

هیوک عجب پسر تخسیه هاااا.....هر چی می خواد باید بزورم که شده داشته باشه
باحالش اینه که از جونگ هم می خواد که دونگهه رو واسش بیارهههه
چه معامله ای هم می خواست بکنه؟؟؟بیش تر از 6 بااااااارررررررر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه داریم همچین ظرفیتی؟؟؟؟؟؟؟
بدبخت دونگهه مطمئنا بلاهای زیادی قراره سرش بیاد
مرسیییییییییی

Hadis چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 13:59

سلام ی سوال هیوک کار پارت قبلو ادامه داد عایا اخه ی جا هائه بهش میگ متج//اوز ؟! مرسی خسته نباشی

sara83 چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 10:02

اره تا قسمت 27 ریموت رو گذاشته بودیش موندیم تو خماری خیلی خوبه اگه بزاریش مرسی

باران سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 21:46

سلامممم عزیزممم. مرسی.
هیوک با این زورویی ها فقط فاصله ها رو بیشتر میکنه..

Sheyda سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 20:53

مرسی عزیزم

yasaman سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 16:24

چقدر قشنگ یونا رو بکشید راحت شیم

نگار سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 15:59

سلام عالیییی بود خسته نباشی گلی
میگم میشه لینک pdf savior رو بدی ....ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد